این داستانها با مشارکت مرکز پولیتزر، مجله تایم و رسانهی رخشانه تهیه و منتشر شده است.
نویسندگان: زهرا جویا و امی فریس روتمن
لندن، انگلستان؛ صحرا علیزی نیمی از عمر خود را صرف تدریس کرده است. اکنون، دور از زادگاهش کابل در اتاق جعبهی هتل لندن که با شوهرش مشترک است، دانشآموز شده است. علیزی به مدت ۲۵ سال در دانشگاه معتبر کابل به دانشجویان آموزش داده تا معلم شوند. علیزی از تماشای فارغ التحصیلی شاگردانش و معلم بودن خود بسیار لذت میبرد و به نسل جدیدی از دختران نشان داد که چگونه میتوانند بخوانند، بنویسند و تاریخ و ادبیات افغانستان را بیاموزند.
امروزه این مربی آموزشی، اغلب در پایتخت بریتانیا احساس سردرگمی میکند. او هر شب خواب میبیند که پیشروی تخته سفید به کلاس درسش برگشته است.
نجات او یادگیری است. در روزهای هفته، این زن ۵۰ ساله توسط بس از وسط لندن به سمت پدینگتون میرود، و آنجا انگلیسی میخواند. او امیدوار است که روزی برسد تا به دیگران آموزش دهد.
س: دلت برای چه در افغانستان تنگ شده است؟
ج: دلم برای تدریس در دانشگاه تنگ شده است. دانشگاه برای من همه چیز بود. هر شب خواب میبینم که دوباره به کلاس درس خود در دانشگاه برگشتم، نه در این اتاق هتل در لندن.
س: چه چیزی شما را در مورد جایی که اکنون زندگی میکنید شگفتزده کرده است؟
ج: دولت در اینجا افراد را با پیشینهها و عقاید مختلف را میپذیرد. انگار همه همدیگر را دوست دارند.
س: برای آرامش خود چکارمیکنی؟
من کارخانگی زبان انگلیسیام را انجام میدهم. این راهی برای حفظ حیثیت من است. من همچنین یک دفتر خاطرات از تجربیاتم را دارم. تا کنون بیش از ۲۰ صفحه درباره سفرمان از افغانستان به انگلیس نوشتهام.
س: وقتی به آینده افغانستان فکر میکنید، چه چیزی به ذهنتان میرسد؟
ج: اگر طالبان همچنان به حکومت خود ادامه دهند و تحصیل دختران و مشارکت زنان در را جامعه محروم کند، افغانستان میمیرد. هیچ دولتی طالبان را به رسمیت نشناخته است، بنابراین وضعیت وحشتناک باقی خواهد ماند. افغانستان تبدیل به یک جزیره شده است.
س: بیشتر اوقات چه غذایی در خانه میخورید؟
ج: سبزیجات افغانی مانند لوبیا سبز و سبزی پالک. من غذای انگلستان را دوست ندارم، به خصوص پاستا. و من آن لوبیاهای کوچک را که در سس سرخ میشود، امتحان نمیکنم. خیلی بد و ناخوشایند است!
س: دارایی مورد علاقه خود را که با خود دارید توصیف کنید. چرا اینقدر برای شما خاص است؟
گوشواره و چوریام که هدیه مادر مرحومم است. تلفن همراهم را که خاطرات من بود و تنها عکسهایم از افغانستان را با خودم آوردم.
س: یک کلمه را برای توصیف خود انتخاب کنید.
ج: معلم.
س: وقتی به طالبان فکر میکنید چه کلمهای به ذهنتان میرسد؟
ج: ممنوعیت.
س: یک سال دیگر خود را کجا میبینی؟
ج: امیدوارم در انگلستان ادامه تحصیل بدهم، میخواهم هر چه زودتر زبان انگلیسی را یاد بگیرم. من میخواهم دوباره در انگلیس معلم شوم، شاید بتوانم به زنان افغان در انگلستان تدریس کنم.