این داستانها با مشارکت مرکز پولیتزر، مجله تایم و رسانهی رخشانه تهیه و منتشر شده است.
نویسنده: جیل لانگلویس
سائو پائولو، برازیل؛ نجیبه ابراهیمی در آزادی زندگی میکند. این محله سائوپائولو است که این زن ۳۳ ساله در آن ساکن شده است و پس از فرار از دست طالبان به آنچه که او احساس میکند سرانجام به آن دست یافته است. ابراهیمی که یک قهرمان برای حقوق زنان و دختران هزاره بود، در یک مکتب دخترانه در شهر غزنی در جنوب شرقی افغانستان بیولوژی تدریس میکرد و عشق خود به ورزش را با دانشآموزانش شریک میکرد. زمانی که گروه افراطی (طالبان) بازگشته بود، او را به یک هدف تبدیل کرد.
در پایان ماه اگست، او تماسهای تلفنی تهدیدآمیز از سوی مردان مختلف با شماره تلفنهای مختلف دریافت کرد. ابراهیمی میگوید: «گفتند نباید زنده باشی… اگر اینجا بمانی، میمیری. از اینرو دانستم که باید بروم».
او فرار کرد. پدر و مادراش چندین سال قبل افغانستان را به دلیل آزار و اذیت قومی ترک کرده بودند و او قصد داشت در برازیل به آنها بپیوندد. در حالی که او، دختر نوجواناش، برادر و پسر کاکایش از کوههای پاکستان عبور میکردند، والدینش برای گرفتن ویزا برای آنها تلاش میکردند.
اکنون، ابراهیمی در سائوپائولو به همراه خانوادهاش در رستورانت افغانی آنها به نام کوه بابا، که به خاطر کوههای سرزمین قومیاش{هزاره} نامگذاری شده، کار میکند. این یک شروع جدید و بازگشت به چیزی است که او بیشتر دوست دارد: زندگی با خانواده و آزادی برای خودش.
س: بیشتر از همه دلت برای چه در افغانستان تنگ شده است؟
ج: شاگردانم، مکتبی که در آن تدریس میکردم دانش آموزان ۶ تا ۱۸ ساله داشت؛ اما من در دو سال اول، دوره متوسطه را تدریس کردم. من اولین معلمی بودم که آنها را وارد دنیای ورزش کردم. من در مکتب مسابقات والیبال برگزار کردم. حتی بعضی از دخترانی که میخواستند به المپیک بروند کمک کردم.
س: چه چیزی شما را در مورد خانه جدید تان شگفتزده کرده است؟
ج: زنان اینجا آزادی دارند. آنها میتوانند آنچه را که میخواهند بپوشند، آنچه میخواهند انجام دهند. آنها نباید بترسند.
س: برای آرامش خود چکارمیکنی؟
ج: من قدم زدن را دوست دارم. اینجا میتوانم در سرکها، اطراف محلهام قدم بزنم، و اینجا امن است.
س: وقتی به آینده افغانستان فکر میکنید، چه چیزی به ذهنتان میرسد؟
ج: افغانستان دیگر آیندهای ندارد.
س: حالا چه غذاهای جدیدی میخورید؟
ج: غذای اینجا گوشت خوک و پنیر زیاد دارد، بنابراین پیدا کردن چیزهای جدیدی که دوست دارم سخت است. اما من چیپس دوست دارم.
س: دارایی مورد علاقه خود را که با خود دارید توصیف کنید. چرا اینقدر برای شما خاص است؟
ج: هنگام خروج، نتوانستم چیز زیادی با خودم بیاورم. تمام چیزی که آوردم، لباسم و پردهیی نقش داری بود که خودم گلدوزی کردم. پرده دو متر طول دارد. یک سال طول کشید تا آن را تمام کنم. مادرم گلدوزی را به من یاد داد و این چیزی است که از طریق زنان خانواده [هزاره] ما منتقل شده است.
س: یک کلمه را برای توصیف خود انتخاب کنید.
ج: آزاد! بخاطر این است که اینجا هستم. من نمیتوانم به افغانستان برگردم آنجا زندگی برای زنان وجود ندارد.
س: وقتی به طالبان فکر میکنید چه کلمهای به ذهنتان میرسد؟
ج: فاشیسم، آنها مردم بدبخت و بینوایی هستند.
س: یک سال بعد خودت را کجا میبینی؟
ج: این که پرتقالی را روان صحبت کنم.