عمر پاکزاد
به کلیوال معروف است. آمر پوستهی بازار پلاس است. جوانی حدوداً بیست و پنج ساله و کاملاً بیگانه با سواد. حتا نوشتن نامش را نیز بلد نیست. با اینحال، دعواهای حقوقی و جزایی را به رأی خودش حل و فصل میکند. نظر عُلَما و موسفیدین در این موارد را به سخره گرفته و هیچ اهمیتی به سخنان آنها نمیدهد. از گفتن کلمات رکیک و عبارات موهن به متنفذین و موسفیدان نیز دریغ نمیکند.
قاعدهاش برای دوستی با دیگران بر مبنای نان و استخوانی است که دریافت میکند. اگر به هر دلیلی از کسی خوشاش نیاید، او را به بهانههای مختلف به پوسته کشانیده و سعی میکند تا اسباب عذابش را فراهم نماید.
در تازهترین مورد، دو نفر از متنفذین منطقهی نیکِ چارصدخانه به نامهای باباخان و جمعه علی را در انظار عموم شکنجه کرده است.
او که حدوداً پنج ماه قبل در چارصدخانه آمد، کارش را با شلاقزدن جوانان موترسایکلسوار که سراشیبی پیش پوسته را تندتر میرفتند، شروع کرد. زانپس، اشتیاقش به شکنجهکردن مردم افزایش یافت و در تمام چارصدخانه تسری پیدا کرد. در هنگام عصبانیت شلاقش را در دست و آلت تناسلیاش را در دهن گرفته به تنبیه و تعذیب مردم میپردازد.
در هنگام بیکاری و فراغت، با غرش اسلحهاش، آرامش بازار و ساکنان نزدیک پوسته را بهم میریزد. فرقی نمیکند نصف روز باشد، شب باشد یا وقت نماز صبح. عاشق اسلحه است. از اینرو، ساکنان محل از فیرهای بیهنگامش به شدت گلهمند است و ناراضی؛ و از خداوند نبودنش را میخواهند.
وقتی خباثتاش گل کرد، رنجرش را سوار میشود و از میان بازار با سرعت تمام به سمت پایین حرکت میکند. پروای رهگذران و بازاریان را ندارد.
گرد و خاکی که از دنبال رنجر بلند میشود، بازار پلاس را میبلعد. همهگی مات و مبهوت به سمت کلیوال، این پشتون از خودراضیِ نتراشیدهی نخراشیده، نگاه میکنند. در چنین وضعیتی برای مردم نه دست ستیز است و نه پای گریز. مجبورند صبر پیشه کنند و به فرداهای بهتر امیدوار باشند.
چهارصدخانه، این منطقهی زیبا و محروم از هر امکانات که در دامن شرقیِ ولسوالی میرامورِ ولایت دایکندی قرار گرفته، اکنون در وضعیت بد و اسفناکی قرار دارد. از یکسو کوچیها از سرحدات جنوبی و شرقیاش در حال حمله است و از سوی دیگر، این پشتون ارزگانی مردم را در کاسهی تلخک آب میدهد.
او که یک بیسواد مطلق است و در بسا موارد شاید به درد چوپانی هم نخورد، اکنون قدرت بلامنازع چارصدخانه است؛ قدرتمندترین فرد در میان سی هزار نفوس چهارصدخانه. عملش خودِ قانون است و اعتراضی در مقابلش نمیشود. وقتی برای حل دعوا از مردم پول میگیرد، هیچ خمی به ابرو نمیآورد. انگار از شیر مادرش حلالتر است.
یادداشت: مسوولیت محتوایی این یادداشت، به دوش نویسنده آن است.