رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
English
پشتو
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

قتل فجیع دو فرزند توسط طالبان در مقابل چشمان مادر؛ درد استخوان‌سوزی که سلیمه را «دیوانه» کرد

۳۰ جوزا ۱۴۰۲
قتل فجیع دو فرزند توسط طالبان در مقابل چشمان مادر؛ درد استخوان‌سوزی که سلیمه را «دیوانه» کرد

Photo: Designed

سیمه ماندگار

در روستایی در مرکز بامیان، زنی زندگی می‌کند که موهایش سپید است و چهره‌اش چین و چروک افتاده و تعادل روانی‌اش را از دست داده است. کسی نمی‌داند دقیق چند ساله است. در محل بود و باش‌اش به او «دیوانه» می‌گویند و سوژه‌ی مسخره‌بازی و شوخی بچه‌ها است. گاهی هم مورد اذیت و آزار جسمی قرار می‌گیرد.

اما«سلیمه» سرنوشت تلخی دارد. خودش قادر نیست قصه‌ی غم‌‎انگیزش را شرح دهد. همسایه‌ها و نزدیکانش می‌گویند، زمانی سلیمه به این روز افتاد که افراد طالبان در دور اول حکومت خود، دو فرزند جوانش را در مقابل چشمان او به طرز فجیعی کشته‌اند.

در این گزارش به خاطر مصئونیت سلیمه، نزدیکانش و منابع، همه‌ی نام‌ها مستعار آمده است.

 محمدعزیز ۵۳ ساله، یکی از بستگان سلیمه در گفت‌وگو با رسانه‌ی رخشانه می‌گوید، سلیمه ۲۵ سال پیش در ولسوالی«یکاولنگ» بامیان زندگی می‌کرد. به گفته‌ی او، زمانی‌که طالبان برای بار اول بامیان را تصرف کردند، به «تر و خشک این ولایت رحم نکرده و حتی طفل شیرخوار گهواره‌ی این مردم را نیز با میل تفنگ کشتند.»

این مطالب هم توصیه می‌شود:

انفجار ماین در بادغیس جان سه کودک را گرفت

سه راه طالبان پیش‌‌پای ساکنان شهرک «نوآباد» غزنی؛ بازخرید خانه‌ها، پرداخت اجاره یا کوچ اجباری

آن زمان«سلیمه» مادر ۴ فرزند بود، دو پسر جوان و خوش‌قد و قامت داشت. محمدعزیز می‌گوید، وقتی طالبان وارد ولسوالی یکاولنگ شدند، بیش‌تر از ۳۰۰ فرد ملکی توسط سربازان این گروه به رگ‌بار بسته شده و قتل عام شدند.

گروه طالبان در دور اول حکومت خود در افغانستان، در ۱۹ جدی سال ۱۳۷۹ خورشیدی در برابر نیروهای حزب وحدت افغانستان در ولسوالی یکاولنگ پیروز شدند. در آن زمان آن‌‌ها دست به کشتار وسیع غیر نظامیان زدند. به روایت ساکنان محلی، در این رویداد 300 نفر قربانی شدند.

 اما سازمان عفو بین‌الملل در گزارش سال ۲۰۰۱ خود گفته بود، مشخصات 170 نفر از قربانیان را مستند کرده و باور دارد که شمار قربانیان بیش‌تر از 300 نفر است. در گزارش این سازمان آمده بود: «براساس معلومات قربانیان شامل دهقانان، معلمان، کارگران، دکان‌داران، یک داکتر، نجارها، کارمندان دفاتر، یک رهبر دینی، شاگردان مدرسه‌ی دینی، فعالان حقوق بشر و نانوایان بودند.»

به گفته‌ی محمد عزیز، بعد از این واقعه‌ی هولناک ترس مردم از این گروه بیش‌تر شد، زیرا«این گروه را وحشیانی یافتند که فقط تشنه‌ی خون و خون ریختن اند. حتا کسانی‌ را به صورت بی‌رحمانه و وحشیانه برای ساعت‌تیری و خوش‌گذرانی شان در حالت نمیه‌حلال(تنها قسمتی از رگ‌های گردن را می‌بریدند)رها می‌کردند و با غلطک زدن جسد نیمه‌زنده، هِرهِر می‌خندیدند و شادی می‌کردند‌.»

یکی از قربانیان که به چنین روشی سر بریده شد، پسر ۱۸ ساله‌ی سلیمه به‌نام«نعیم» در مقابل چشمان او بود: « {طالبان} جسد نیمه‌جانش را رها کرده و به جیغ، فریاد و ناله‌های مادر و خواهران خُردسالش می‌خندیدند.»

 به روایت محمدعزیز، پسر جوان دیگر سلیمه زمانی‌که از منطقه فرار کرده بود و به کوه‌ها آواره شده بود، در اثر تعقیب این گروه نخست زخمی و به چنگ سربازان این گروه افتاده بود: «سربازان بی‌رحم و وحشی این گروه او را از ساحه‌ی کوه تا تگاب(قریه) با ریسمان بالای خاک و سنگ کشال کرده بودند و زمانی‌که در قریه رسیده بودند، بعد از شکنجه‌های گوناگون او را به رگ‌بار بسته بودند.»

به گفته‌ی محمدعزیز، سلیمه از دیدن هردو صحنه بی‌هوش شده بود. این حادثه در قریه‌ی«سیاه دره» ولسوالی یکاولنگ و در محل زندگی او رخ داده است.

محمدعزیز می‌گوید: «وقتی به یاد کشته شدن هر دو پسر سلیمه می‌افتم، نمی‌توانم جلو اشک‌هایم را بگیرم… سلیمه بعد از کشته شدن پسرانش دیگه جور نشد، روز به روز پیر می‌شد، خیلی گوشه‌گیر شده بود، روزها می‌رفت سر قبر پسرانش و گریه می‌کرد.»

او کم کم تعادل روانی خود را از دست داد و پس از دو سال دیگر کسی را نمی‌شناخت، حرف‌های بی‌معنا می‌گفت و به همه دشنام می‌داد.

وقتی روزگار سلیمه به این‌جا می‌کشد، محمدعزیز و شوهر سلیمه او را برای درمان به شفاخانه‌ی یکاولنگ می‌برند: «داکترا گفتند که مشکل اعصاب داره و باید داکتر عقلی_عصبی او را معاینه کنه که ما در شفاخانه در این بخش داکتر نداریم.»

برای سال‌ها سلیمه به حال خودش رها می‌شود. به قول محمدعزیز، آن‌ها صبر می‌کنند تا گشایشی از جانب خداوند شود و حال سلیمه بهتر شود؛ اما هرگز چنین نمی‌شود. وضعیت روحی و روانی سلیمه هر روز بدتر می‌شود. تا آن‌که روزی کاری فراتر از عقل و منطق انجام می‌دهد. او در یک روز گرم تابستانی در ماه اسد سال ۱۳۹۳خودش را برهنه کرده و در ملا عام به شستشوی خود در رودخانه می‌پردازد.

وقتی این خبر به گوش شوهر سلیمه و بزرگان قریه می‌رسد، تصمیم می‌گیرند که او را برای درمان به کابل ببرند، زیرا از نظر آن‌ها این بدنامی بزرگ است.

  شوهر سلیمه زمین‌اش را به گرو می‌گذارد و بزرگان قریه هم کمک جمع‌آوری می‌کنند تا سلیمه را برای درمان به شفاخانه‌ی علی‌آباد کابل ببرند.

در این سفر که در ماه سنبله ۱۳۹۳ صورت می‌گیرد، محمدعزیز سلیمه و شوهرش را همراهی می‌کند؛ اما جواب داکتران در کابل ناامید کننده است: «بعد از معاینات خیلی زیاد داکترا برای ما گفتند که بالای مریض شما شوک روحی بسیار قوی آمده و به آسانی خوب نمی‌شود. برای ما گفتند که اگر زودتر از این‌ها مریض ره می‌آوردین، تدوای‌اش آسان‌تر بود ولی حالا خیلی دیر شده است.»

داکتران برای سلیمه فقط دارو تجویز می‌کنند تا حالش از این بدتر نشود. توصیه می‌کنند که با او با مهربانی رفتار شود. سلیمه هرگز دیگر به یکاولنگ بر نمی‌گردد. به توصیه‌ی دیگران، شوهرش برای او در مرکز بامیان خانه کرایه می‌کند تا از قبر فرزندانش دور باشد. به این امید که خاطرات تلخ‌اش را فراموش کند.

حالا سلیمه حدود ۸ سال است که در مرکز بامیان زندگی می‌کند؛ اما وضعیت روحی‌اش بهبود نیافته است: «تا وقتی که دوا می‌خوره وضعیتش بهتره، ولی وقتی دواهایش تمام شوه، وضعیت او هم خراب میشه… از وقتی سلیمه دچار این تکلیف شده، تا حالی ره یک روز آب خوش از گلوی ما پایین نرفته، گاه آرزو می‌‌کنیم کاش خداوند سلیمه ره پیش خود طلب تا هم او راحت شوه و هم ما.»

سیستم نگهداری از افرادی که از سلامت روانی برخورد نیستند، در بسیاری از ولایت‌های افغانستان وجود ندارد. سال گذشته صندوق نجات کودکان به مناسبت روز جهانی سلامت روان، هشدار داده بود که افغانستان در آستانه‌ی یک فاجعه در این زمینه قرار دارد. یکی از دلایل این وضعیت، دهه‌ها درگیری گفته شده است. آمارهای سازمان بهداشت جهانی نشان می‌دهد که تقریباً نیمی از جمعیت افغانستان به ناراحتی‌های روانی دچار هستند.

اما مشکل بزرگ‌تر برخورد نادرست و گاهی اذیت‌کننده‌ی اجتماعی با افراد دارای مشکلات روانی است. محمدعزیز نیز گفته است، سلیمه قربانی خشونت طالبان از یک طرف، و از سوی دیگر قربانی ناآگاهی اجتماعی است. او بارها سنگ خورده، دشنام شنیده و « دیوانه» خطاب شده است: «از دورانی که سلیمه به ای روز گرفتار شده تا حال، همیشه همسایه‌ها و مردم از او با نام‌های بد یاد می‌کنند، وقتی او را در بیرون ببینند، با او شوخی‌های بی‌جا می‌کنند، لت‌و‌کوبش می‌کنند، طعنه می‌دهند و با نام دیوانه صدایش می‌کنند.»

شوهر سلیمه زنده است؛ اما او حاضر نشد در مورد وضعیت همسرش حرف بزند. دو دخترش نیز ازدواج کرده و زندگی مستقلی دارند.

مهرماه ۴۹ ساله یکی از همسایه‌های سلیمه در مرکز بامیان است. او در مورد سلیمه گفته است: «سلیمه گاهی وضعیتش بهتر است ولی گاهی آن‌قدر خراب میشه که همسایه‌ها هم از دستش ده عذاب است.»

مهرماه می‌گوید، سلیمه چون تعادل روانی ندارد، گاهی به دیگران حمله می‌کند. بزرگان که از درد او خبر دارند، با ترحم از کنارش می‌گذرند؛ اما گاهی کودکان او را اذیت و آزار می‌کنند. مهرماه از نهادها و موسسات ملی و بین‌المللی که توانایی کمک به تداوی سلیمه و افراد مانند او را دارند، می‌خواهد تا او را کمک کنند که درمان شود.

محمد سالم ۳۱ ساله در دانشگاه بامیان در بخش روان‌شناسی و صحت روانی درس خوانده است و در همسایگی سلیمه زندگی می‌کند. او نیز می‌گوید، یکی از دلایلی که وضعیت روحی سلیمه به حالت نورمال خود بر نمی‌گردد، توهین و تحقیر اجتماعی است که بارها از سوی افراد اجتماعی که در آن زندگی می‌کند، بر سلیمه اعمال شده است.

او گفته، وقتی سلیمه می‌خواهد چند دقیقه‌ا‌ی را بیرون از خانه باشد، به محض بیرون شدن از خانه کودکان کوچه بر سر او می‌ریزند و با سر و صدا و گرفتن نام‌های بد، او را وادار به واکنش در مقابل خود می‌کنند: «حتا کسایی‌که کلان هستند و صاحب چندین اولاد نیز گاهی برای سلیمه مزاحمت می‌کنند و او را با نام‌های دیوانه‌ی بی‌عقل، دیوانه‌ی خدا زده و دیوانه‌ی بی‌کس، آزار و اذیت می‌کنند.»

به گفته محمد سالم، بسیاری اگر سنگ نزنند هم با نگاه تحقیرآمیز ارزش و احترام را از سلیمه دریغ می‌کنند: «باید با سلیمه مانند یک مریض برخورد شوه، ولی مردم ما به جای این‌که با سلیمه مهربان باشند، او را اذیت می‌کنند، تحقیر و توهین که عادت همیشگی‌ شان است، تا وقتی‌که مردم با سلیمه مانند یک بیمار برخورد نکنند، جور شدنش مشکل است.»

ظاهرا همه چیز علیه«سلیمه»است. امیدی به درمانش نیست، بدرفتاری با سلیمه در جامعه یک امر معمول شده و از سوی دیگر، زنی که قربانی خشونت طالبان شده بود، دوباره مجبور است در سایه‌ی همین‌ گروه زندگی کند. هرچند که او دیگر درک کرده نمی‌تواند که عاملان قتل فجیع دو پسرش دوباره حاکم شهر شده‌اند.

* نام‌ها با درخواست مصاحبه‌شونده‌ها مستعار انتخاب شده است.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

پشتو English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری