رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
English
پشتو
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت
لطیفه

غم نان؛ دغدغه‌ی همیشگی لطیفه

زینب پیرزاد زینب پیرزاد
۴ دلو ۱۳۹۹

چهار سال پیش نبض یک زندگی عادی با درآمد نسبتا مناسب در قلب پرآشوب شهر کابل از جریان می‌افتد. یک زندگی ساده و بی‌آلایش. خانواده‌ای روستانشین که از ولسوالی جاغوری به یک منطقه حاشیه‌نشین غرب کابل نقل مکان کرده بودند. تازه با راه و روش زندگی شهری خو گرفته بودند. کودکانش به مکتب می‌رفتند و زندگی جریان داشت. حسین در شرکت مخابراتی«روشن»‌ راننده بود. وظیفه‌ای با درآمد نسبتا خوب داشت. او به راحتی می‌توانست ماهانه از پس تمام هزینه‌های زندگی عادی خانواده‌اش برآید. اما کسی چه می‌دانست انفجار بزرگی در منطقه‌ی به شدت محافظت شده و دیپلمات‌نشین شهر رخ می‌دهد و خوشبختی یک خانواده را نابود می‌کند.

صبح همان روز که حسین به سمت دفتر کارش به سوی مرکز شهر حرکت می‌کرد؛ دلهره داشت. به قول لطیفه همسرش شاید استخوان هایش از حادثه‌ای که ممکن است خانواده‌اش پس از او دچار یک زندگی فلاکت بار شوند، آگاه شده بود. حسین دل نا دل بود که به دفتر برود یا نه. او صورت کودکانش را یک یک  بوسید. دل کندن از کودک تازه متولد شده که ۵۰روزه بود، برای حسین سخت بود. از راهش برگشت و کودک نوزادش را بوسید و خودش به سوی کارش رفت. حوالی ساعت ۸:۳۰ صبح یک روز بهار ۱۳۹۷  ناگهان موتر بمبی در چهارراهی زنبق در نزدیکی محل کار حسین انفجار کرد. انفجار به حدی قوی بود که در بیش از ۵۰۰ نفر کشته و زخمی بر جای گذاشت.

رسانه‌ها گزارش دادند که در این حمله بیش از ۹۰ نفر کشته و حدود ۴۶۳نفر دیگر زخمی شدند. این حمله میلیون‌ها دالر به اقتصاد مردم آسیب رساند.

انفجار چهار راهی زنبق سال1397 | منبع: شبکه‌های اجتماعی

انفجار که رخ داد لطیفه نگران همسرش بود. ثانیه به ثانیه به حسین تماس می‌گرفت ولی پاسخ همیشه این بود«‌شماره مورد نظر خاموش یا از ساحه خارج است..» تا ساعت چهار بعد از ظهر لطیفه با کودکانش در خانه مار و ماهی می‌شدند که ناگهان صدای آژیر آمبولانس در نزدیکی خانه حسین شنیده شد. آمبولانس حامل جسد حسین است که در اثر انفجار جان باخته بود. این گونه آمدن حسین به خانه برای لطیفه و کودکانش غیر منتظره بود. آنان هیچ چاره‌ای نداشتند جز این که باور کنند حسین دیگر زنده نیست. رفتن حسین آغاز بدبختی برای لطیفه و چهار کودکش بود. آغاز یک زندگی فلاکت‌بار در شهر غریبه و پر از آشوب. فردای آن روز اقاریب حسین جمع شدند تا جسد او را به زادگاهش در جاغوری انتقال دهند و در آنجا دفن خاک کنند. لطیفه با کوله‌باری از غم و اندوه جسد بی‌جان همسرش را تا جاغوری بدرقه کرد و برای همیشه از او جدا شد.

 پس از مرگ حسین؛ فقر و بیماری به دنبال خانواده او 

این مطالب هم توصیه می‌شود:

 روایت مرگ خاموشِ یک قربانیِ انفجار مکتب سیدالشهدا؛ در چهار سال چه بر «مریم محمدی» گذشت؟

روایت زنان؛ آرزویم این است که فرزندانم نان برای خوردن داشته باشند

پس از مراسم خاکسپاری حسین، لطیفه با کودکانش راهی شهری شدند که همه زندگی‌اش را از او گرفته بود. شهر خالی بود از حضور همسرش که نان‌آور خانواده‌اش بود.

برای زنی که هیچ گاه در مسائل اقتصادی و مالی خانواده دخیل نبود، سرپرستی چهار کودک و تامین مسائل اقتصادی آنان دشوار و وحشتناک بود. او که هنوز کودکش کم‌تر از دوماه عمر نداشت به هر سو سر زد تا کاری با مزد اندک دست و پا کند. اما هیچ‌جایی به او کار نداد. 

در اوایل بعد رفتن حسین لطیفه اولین بسته کمکی مواد غذایی را از سوی شرکت مخابراتی« روشن» دریافت کرد. رحمت، پسر کاکای لطیفه همواره او را همکاری می‌کرد. اما چانس با لطیفه یار نبود. دو سال پس از مرگ همسرش، دزدان رحمت پسر کاکای او را هم از لطیفه گرفت.« رحمت که شهید شد امیدم بکلی از دنیا قطع شد».

 غم از دست دادن همسر و مسئولیت و سرپرستی چهار کودک برای لطیفه غیر قابل تحمل بود. پسر بزرگ و خود لطیفه هر دو  پس از کشته شدن حسین  دچار بیماری شدند. لطیفه گرفتار بیماری« سرطان خون» می شود. و عباس پسر او دچار بیماری «زردی سیاه». بیماری کودکش مادر را وادار کرد که تمام وسایل خانه مثل (یخچال، ماشین لباسشویی، جارو برقی، فرش روی خانه و هر آنچه که ارزش پولی داشت) که حسین به خانه‌اش خریده بود، بفروشد. او با فروش تمام وسایل خانه‌اش توانست تنها یک بار هزینه تداوی پسرش را تامین کند. لطیفه تنها چیزی را که می‌گوید یادگار همسرش است و آن را نفروخته، یک پایه تلویزیون است. او می‌گوید این تلویزیون را بخاطر« ساعت‌تیری» کودکانش که از رفتن آن‌ها به کوچه‌ها جلوگیری شود، نفروخته است .

برای دومین بار که او باید پسرش را برای تداوی به شفاخانه می‌برد در خانه لطیفه هیچ وسایلی وجود نداشت که بفروشد. او یک روز ساعت هشت صبح از خانه بیرون می‌زند از«ایستگاه شفاخانه تا چهارراهی حاجی نوروز» در دشت برچی به قول خودش دکان به دکان و خانه به خانه دنبال کمک و همکاری می‌رود. در آخر روز لطیفه تنها می ‌تواند ۲۰۰ افغانی بدست بیاورد.

لطیفه دردهایش را در مقابل درد کودکش فراموش کرده بود. مهر و عاطفه مادری سبب شد او هرچه در توان دارد برای کودکانش زحمت بکشد و از جانش و غرورش مایه بگذارد. او دوباره تلاش کرد برایش کاری دست و پا کند. او با وساطت یکی از آشنایانش در یکی از شفاخانه‌های خصوصی در شهر کابل موفق شد کاری با معاش ۱۲هزار افغانی پیدا کرد. اما بیماری لطیفه نگذاشت او بیشتر از دو ماه در آن شفاخانه کار کند:« پس از مرگ شوهرم دنبال کار گشتم در یک شفاخانه خصوصی کار پیدا کردم چند بار که حمله عصبی و قلبی سرم آمد دیگ یا کاسه از دستم افتاد شفاخانه تصمیم گرفت که مرا بیرون کند؛ چون می‌گفتند تو کار نمی‌توانی. درجه خونم به ۵ رسیده است. به دلیل ضعف و بی‌هوشی کارم را از دست دادم. ۱۲هزار افغانی در ماه معاش می‌داد. خیلی خوشحال بودم. که می‌توانم مصارف زندگی را تامین کنم.»

لطیفه و کودکش امیرحسین

لطیفه اکنون با کمبودی خون مواجه است. در اثر این بیماری ناخن های هر دو دست او تغییر شکل داده است. هفته یک یا دوبار سر او حمله قلبی و عصبی می‌آید و لطیفه برای چند ساعت بیهوش می‌ماند. یکی از شفاخانه‌های خصوصی در کابل به او گفته است که خونش را با هزینه ۵۲هزار افغانی تبدیل می‌کند. لطیفه برای این که زنده بماند و از کودکانش مراقبت کند هر دو سال بعد باید خونش را تبدیل کند. اما او هیچ چیزی در بساط ندارد و چشم به همکاری مردم دوخته است.

لطیفه می گوید که او شب و روز به فکر کودکانش است؛ اما بخاطر مریضی او؛ کودکانش برعکس او به فکر مادرشان هستند.

طلب همکاری برای مبارزه با گرسنگی کودکانش

  مدتی پس از آن که منبع درآمد خانواده قطع شده بود، هیچ پولی برای خرج و خوراک کودکان  او وجود نداشت. لطیفه به ناچار دست همکاری به سوی آشنایان و اطرافیانش دراز کرد. کاری که بسیار برایش دشوار بود. لطیفه به آشنایانش هر طرف خبر می‌دهد  که هرچه در توان دارند، غذای پخته و نان خشک هرچه دارند دور نه اندازند و به کودکان او بفرستند.

هرچند بعضی خانواده‌ها غذای‌های باقی مانده و نان خشک روی دسترخوان‌شان را به کودکان لطیفه می‌دهند؛ اما این مقدار همکاری هیچ وقت از وعده غذایی کودکان او را نمی‌تواند تضمین کند. لطیفه می‌گوید که وقت‌هایی شده که کودکانش هفت شبانه روز گرسنگی را سپری کرده‌اند.

لطیفه آهی سردی می‌کشد و می‌گوید که او در مدت چهار سال بارها مورد توهین و تحقیر و حتا مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته است.

او می‌گوید که یک نفر حاجی کهنسال روزی دو هزار افغانی به او داده و از او خواسته که همرایش رابطه جنسی برقرار کند؛ اما لطیفه این مقدار پول را به آن مرد پس می‌دهد و دیگر هرگز پیش او برای درخواست کمک مراجعه نمی‌کند.« خانه که آمدم با خودم گفتم از گرسنگی که اولاد‌هایم بمیرند دیگر پیش او نمی‌روم. از او متنفرم.»

لطیفه تازگی برایش تذکره/ شناسنامه گرفته است او می‌گوید که به دلیل کمک‌های حکومت در دوره کرونا تصمیم می‌گیرد که تذکره/شناسنامه بگیرد تا برای خانواده‌اش کمک توزیع گردد.« تازه یک‌ماه شده تذکره گرفتم  به‌خاطر کمک هرکس می‌آمد تذکره می‌خواست تذکره بچه خود را می‌دادم قبول نمی‌شد که این زیر سن است.»

لطیفه با این جمله« انتحاری به مردم هیچ چیز نگذاشت.»‌ به حرف‌های پر از دردش پایان می‌دهد و از کسانی که توانایی کمک را دارند تقاضا دارد، او را همکاری کنند تا دیگر شاهد روزها و شب‌ها گرسنگی کودکانش نباشد.

موضوعات: غرب کابلفقر

بخوانید...

اتحادیه اروپا: سرمایه‌گذاری در علم و حمایت از دانش‌آموزان و مربیان، مسیری به سوی آینده‌ای پایدار است
خبرها

اتحادیه اروپا: سرمایه‌گذاری در علم و حمایت از دانش‌آموزان و مربیان، مسیری به سوی آینده‌ای پایدار است

۱۹ عقرب ۱۴۰۴
 طالبان در هرات یک داکتر زن را برای ساعاتی بازداشت و سپس آزاد کردند
خبرها

 طالبان در هرات یک داکتر زن را برای ساعاتی بازداشت و سپس آزاد کردند

۱۹ عقرب ۱۴۰۴
خودکشی یا قتل؛ روایتی از مرگ یک زن ۴۷ ساله و قربانی خشونت در کابل
گزارش

خودکشی یا قتل؛ روایتی از مرگ یک زن ۴۷ ساله و قربانی خشونت در کابل

۱۹ عقرب ۱۴۰۴
قتل فجیع یک زن و یک دختر در لوگر
خبرها

قتل فجیع یک زن و یک دختر در لوگر

۱۷ عقرب ۱۴۰۴
روایت زنان؛ خبرنگاری برایم عزت بود
روایت

روایت زنان؛ خبرنگاری برایم عزت بود

۱۵ عقرب ۱۴۰۴
گوترش: حدود ۲۷۲ میلیون کودک و جوان در جهان از آموزش محروم‌اند
خبرها

گوترش: حدود ۲۷۲ میلیون کودک و جوان در جهان از آموزش محروم‌اند

۱۵ عقرب ۱۴۰۴
  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

پشتو English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری