در سه سال و نیم گذشته مسیرهای مختلفی برای مبارزه علیه تبعیض سیستماتیک و سرکوب زنان در افغانستان پیموده شده است. با آن که در آغاز رویارویی خیابانی با طالبان وجه گسترده این مبارزه بود، در ادامه با سرکوب اعتراضات خیابانی و خارجشدن شمار قابل توجهی از فعالان حقوق زن، مرکز ثقل این مبارزات به بیرون از افغانستان و به ویژه کشورهای اروپایی و امریکا منتقل شد.
در سه سال گذشته، تلاشها در خارج از افغانستان عمدتا محفلی بوده و بر لابیگری و رایزنی با مراکز سیاسی در اروپا، امریکا و سازمان ملل متمرکز بوده است. دستاورد این اقدامات گرچند خیلی چشمگیر نبوده، اما در زمینه آگاهیدهی نسبت به مسایل زنان و اعمال فشار نسبی بر سیاستمداران غربی تا حدودی مؤثر بوده است. حالا اما از اوایل سال جاری میلادی با بازگشت ترامپ به کاخ سفید شرایط در بسیاری از کشورهای غربی، به ویژه در اروپا، امریکا و کانادا در حال تغییر است.
درگیریهای جدید در عرصه مناسبات بینالملل از یکسو و بحرانهای سیاسی در داخل این کشورها از سوی دیگر، اقتصاد و سرمایهگذاریهای نظامی را در اولویت قرار داده است. این تغییر جهتگیری به صورت مستقیم بر مواجهه کشورها با بحرانهای بینالمللی و حقوق بشری تاثیر گذاشته است. مهمترین پیامد آن برای افغانستان این است که به نظر نمیرسد رسیدگی به بحران حقوقبشری در افغانستان همچنان برای غرب یک اولویت به شمار آید.
به همین دلیل، جدا از جامعه سیاسی افغانستان، لازم است که زنان مبارز عمیقا تغییرات در نظام بینالمللی و اولویتهای کشورهای غربی را بررسی کرده و براساس آن در تلاشهای خود برای اعمال فشار بر طالبان و دادخواهی برای زنان بازنگری کنند. در این بازنگری مهم است که دست کم نکات زیر مورد توجه قرار گیرد:
۱- تاثیرگذاری بر افکار عمومی
اعمال فشار بر طالبان هرچند مستلزم همکاری نظامهای سیاسی و حکومت کشورهای غربی است، اما جلب توجه این حکومتها و متقاعدکردن آنها در راستای اعمال فشار لزوما تنها با برگزاری محفل یا رایزنیهای فردی و جمعی حاصل نمیشود. نظامهای سیاسی در غرب ساختار پیچیدهای دارند، اما تحت هر شرایط، این نظامها نمیتوانند فشار افکار عمومی موجود در جامعه را نادیده بگیرند.
برای تحت تأثیر قراردادن افکار عمومی راهها و شیوههای مختلفی وجود دارد. انتشار گزارش، تحلیل و یادداشت در رسانهها، برگزاری همایشهای خیابانی و مهمتر از همه کارزارهای اعتراضی میتواند به شدت تاثیر گذار باشد. برای این که در این نوع مبارزات چگونه میتوان افکار عمومی را به خود جلب کرد و آن را تحت تاثیر قرار داد، میشود به نمونههای موفقی از این دست اعتراضات نگاه کرد و از آنها آموخت.
به طور نمونه، یکی از موفقترین تلاشهایی از این دست، مبارزه هواداران جنبش ضد سوختهای فسیلیاند. اعضای این جنبش با ابتکاراتی که به خرج میدهند بدون صرف هزینههای سنگین، به شدت در جلب توجه و تاثیرگذاری بر افکار عمومی موفقاند. نمیشود گفت که مبارزان زن لزوما از شیوههایی که آنها برای مبارزه در پیش گرفتهاند پیروی کنند. مسأله اصلی اراده و تعهد برای مبارزه و پیدا کردن راههای خلاق و مؤثر است. از این جهات شجاعت و شیوههای مبارزه جنبش ضدانقراض و جنبش ضد سوختهای فسیلی عمیقا الهامبخش اند.
۲- جلب همکاری عمیق نهادها و جنبشهای حقوق بشری
قوام دموکراسی در جوامع غربی فراتر از قوانین محصول وجود رسانههای قوی و نهادهای مدنی فراگیر و قویاند. این نهادها تقریبا در همه حوزههای اجتماعی -فرهنگی حضور دارند و نقش چشمگیری در تغییر قوانین و برنامههای سیاسی حکومتها بازی ميکنند.
در خصوص زنان، خشونت خانگی، کودکان و آموزش نهادهای بسیار گستردهای در جوامع غربی وجود دارند. هرچند بسیاری از این نهادها ممکن است در قلمرو جغرافیایی خاص فعالیت کنند و ماموریت فرامرزی برای خود تعریف نکرده باشند، اما امکانات بسیار گسترده برای اعمال نفوذ بر سیاستمداران و حکومتها دارند. بسیاری از برنامههایی که این نهادها برگزار میکنند میتوانند در راستای مبارزه زنان افغان نیز به کار گرفته شوند.
حضور در این نهادها صحبت با آنها و جلب توجه و حمایت آنها از کارزارهای آگاهیدهی «آپارتاید جنسیتی» در افغانستان بسیار با اهمیت است. علاوه بر آن برنامهها و ظرفیتهای این نهادها در مورد دادخواهی و برخی از برنامههای آنها در خصوص محو خشونت خانگی علیه زنان، نمایندگی از قربانیان زن در دادگاهها میتواند به درد زنان افغانستان نیز بخورد.
در سطح نهادهای مدنی و جنبش زنان در غرب انگیزه برای دادخواهی و حمایت از مبارزات زنان در افغانستان بسیاری قوی است. برقراری ارتباط و تعامل با این نهادها میتواند بستر و بهانهای برای حضور و فعالیت آنها در میدان مبارزه با زنستیزی در افغانستان فراهم کند. هماهنگی این نیروها با زنان مبارز ظرفیت تاثیرگذاری مبارزات را چند برابر میکند و پشتوانههای فراتر از نظام سیاسی برای دادخواهی زنان فراهم میکند. تجربه این نهادها در تاثیرگذاری بر حکومتها و زمامداران سیاسی نیز بسیار با اهمیت است.
۳- تاسیس بنیادها و نهادهای هماهنگکننده و انسجامبخش
فعالیت زنان چه در داخل و چه در خارج بسیار پراکنده، نامنظم و فاقد چشماندازی از پیش تعیین شده است. تا هنوز نهادی که تلاشهای زنان را در داخل و در خارج هماهنگ و تنظیمکند راهاندازی نشده است. فقدان ظرفیت ارتباطی در داخل و اختلاف نظری میان فعالان زن در داخل باعث شده که حداقلی از هماهنگی و وحدت نظر هم دیده نشود. بسیاری از فعالان شناخته شده حضور معترضان جوان را کلا نادیده میگیرند و برای مبارزه و تلاش آنها اهمیتی قایل نیستند.
این دسته از فعالان با توجه به شناخت و ارتباطی که با حکومتها و نهادهای خارجی دارند اغلب فردی عمل میکنند و به دیدگاهها و تلاشهای دیگران بیتوجهاند. در خارج از افغانستان نیز به رغم ارتباطات نسبی و تجمعات پراکنده تلاشهای زنان فاقد هماهنگی، چشمانداز و برنامه عمل اند. شکاف میان نسل جوان و فعالان قدیمیتر یکی از مشکلات دیگری است که به انسجام مبارزات زنان در کشورهای غربی آسیب رسانده است.
ایجاد یک نهاد و بنیاد هماهنگ کننده میتواند دامنه این تشتت و پراکندگی را کم کند. مبارزه با «آپارتاید جنسیتی» مستلزم تلاشهای سیستماتیک، برنامهریزیشده و هوشمند است که هرگام و اقدام آن باید در راستای تکمیل گامهای قبلی باشد. پراکندگی و تشتت انرژی را بیهوده هدر میدهد و به افزایش اختلافات سلیقهای مجال میدهد.
علاوه برآن در قالب بنیاد و نهاد میشود گزارشهایی تحقیقاتی تهیه کرد و دست کم هر سه ماه آن را هم از یک سو به نهادها و حکومتها فرستاد و هم در رسانهها منتشر کرد. تهیه اسناد، مدارک و شواهد یکی از مهمترین بخشهای مبارزه با آپارتاید است.
به یاد داشته باشیم که طالبان در اعمال آپارتاید جنسیتی به تنهایی عمل نمیکنند. بقای حکومت طالبان به کمک متحدان این گروه در سطح منطقه و لابیهای آنها در سطح جهانی ممکن شده است. مبارزه با این وضعیت مستلزم برنامهریزی پیچیده و در لایهها و سطوح مختلف است. داشتن یک نهاد به عنوان «مرکز تجمع نیرو» زمینه را برای برنامهریزی و اقدامات عملی پیچیده فراهم میکند.
۴- راهاندازی نهادهای آموزشی آنلاین
سه سال و نیم است که صدها هزار دختر و زن از آموزش محروم شده اند. تاثیرات انباشته این وضعیت را اگر محاسبه کنیم، هم اکنون دست کم یک نسل «زنان بیسواد» در جامعه شکل گرفته است. قرائن و شواهد نشان نمیدهد وضعیت به این زودی تغییر کند. هدف از مبارزه اگر توانمندسازی زنان و فراهم کردن فرصت رشد برای دستیابی به جایگاه انسانی برابر در جامعه باشد، دسترسی زنان به آموزش مهمترین ابزار آن است. بنابراین طولانیشدن حکومت طالبان یعنی بیسوادشدن زنان و نابودشدن ظرفیتهای رشد و تحول زنان در جامعه. برای جلوگیری از این وضعیت، بسیار مهم است که راه و مسیر آموزش به روی زنان ولو در سطح محدود باز شود.
نهادهای آموزشی بسیاری در غرب وجود دارد که میتوان از آنها طلب کمک و یاری کرد. گسترش ظرفیتهای آموزش آنلاین اکنون کار خدماترسانی آموزشی را آسان کرده است. البته آموزش آنلاین نمیتواند جای نهادهای آموزشی موجود در جامعه را بگیرد ولی با همه محدودیتها و کاستیها میتواند برای بخشی از زنانی فرصت تحصیل و باسوادشدن فراهم کند.
اکنون که ما در سال ۱۴۰۴ قرار داریم، فراهم کردن فرصتهای آموزش برای دختران و زنان در افغانستان باید یکی از اهداف و برنامههای اصلی مبارزات زنان باشد. در آینده در این مورد توضیحات بیشتری داده خواهد شد.