رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

داغ تازه‌ی یک درد کهنه؛ روایتی از جنایت ۲۶ سال قبل طالبان در «دره‌ی فولادی» بامیان

۲۱ سنبله ۱۴۰۳
داغ تازه‌ی یک درد کهنه؛ روایتی از جنایت ۲۶ سال قبل طالبان در «دره‌ی فولادی» بامیان

قبرستانی کوچک محل دفن دست‌کم 18 قربانی که در حاکمیت اول طالبان توسط این گروه کشته شده‌اند/ عکس: ارسالی به رسانه‌ی رخشانه

تمنا تابان

درست ۲۶ سال قبل زمانی ‌که طالبان برای اولین‌بار بامیان را گرفتند، تا توانستند کشتند و تا توان داشتند جنایت خلق کردند و حتی به کودک گهواره هم رحم نکردند؛ روایتی آشنا برای ساکنان بامیان. در این میان اما خانواده‌هایی بودند که سه تا چهار عضو خود را از دست دادند.

حلیمه حالا حدودا 65  ساله شده است. روزی که طالبان در بامیان مردم را قتل عام کردند او زن جوانی بود و طالبان در یک روز پسر جوان، برادر جوان و فرزند جوان کاکای‌اش را کشتند.

حلیمه که اکنون بینایی چشمان‌اش ضعیف شده و پشتش کمان شده، در این ۲۶ سال یگانه کاری که به تکرار انجام داده اشک ریختن برای عزیزان‌اش و رفتن بر سر قبر آن‌ها بوده است. حلیمه که ساکن یک روستایی در دره‌ی« فولادی» است می‌گوید، تنها در قبرستان کوچک قریه‌ی آن‌ها محل دفن جسد 18 قربانی طالبان است.

حلیمه داستان قربانی شدن عزیزانش را به دست طالبان چنین روایت می‌کند: «آن زمانا همه می‌دانستیم که طالبان به فولادی خواهد آمد به همین دلیل بیشتر مردان بزرگسال روزانه به کوه‌ها می‌رفتند و پنهان می‌شدند و زمانی‌که شام نزدیک می‌شد به خانه می‌آمدند، چند روز گذشت و طالبان نیامدند. کم کم خیال مردم کمی آسوده شده و بعضی از جوانان برای رسیدگی به مواشی‌شان در قریه می‌ماندند، در یکی از این روزهای شوم، طالبان مانند شکارچی که دنبال شکار باشند بسیار خَب و چُپ به قریه‌ها آمدند و هر چه مرد دم شان برابر شد دستگیر کرده با خود بردند، بعضی‌ها را در مسیر راه تیر باران کردند؛ اما بیشتر مردم را با خود به مدرسه فولادی که به نام مدرسه مهدیه یاد می‌شود بردند.»

این مطالب هم توصیه می‌شود:

زورگیری کوچی‌ها با حمایت طالبان؛ در «قرغنه‌تو» بامیان چه می‌گذرد؟

 فیفا با تشکیل تیم فوتبال زنان افغانستان از میان پناهندگان موافقت کرد

وقتی طالبان بعد از شکست حزب وحدت، بامیان را گرفتند در بسیاری از مناطق دست به کشتار گروهی مردم زدند. از جمله در ولسوالی «یکاولنگ» که براساس آمار سازمان‎های حقوق‌بشری بیش از 300 نفر را یک‌جا قتل‌عام کردند.

دیدبان حقوق‌بشر و سازمان عفو بین‌الملل در گزارشی که در سال 2001 مستند کرده، این کشتار را «قتل‌عام» نامیده است.

حلیمه وقتی از آن روز شوم یاد می‌کند دیدگانش پر از اشک  می‌شود. وقتی سخن از پسرش علی‌داد 21 ساله می‌شود، به سختی حرف می‌زند: «مچم چه بی‌بختی کدیم، او روز علی‌داد ره به کوه روان نکدیم، او گفت امروز خانه می‌باشم و کمی علف قیَله(ریزه) می‌کنم، کاش هرگز این فکر به سرش نمی‌افتاد کاش با پدرش به کوه می‌رفت.»

حلیمه هنوز روزی را که پسرش به چنگ طالبان افتاد با جزئیات به خاطر دارد. او به رسانه‌ی رخشانه گفته است: «او روز وقتی علی‌داد ره طالبان گرفتند، گاوها را آب دادن برده بود، برادر خوردتر علی‌داد که فقط ۱۰ سال داشت با وارخطایی خانه آمد و گفت مادر علی‌داد را طالبان با خود برد، وقتی این حرف را شنیدم که ای‌کاش به جای شنیدنش می‌مردم، تمام دنیا پیش چشمم تاریک شد، می‌دانستم که طالبان چه موجودات وحشی و خطرناکی هستند، کسانی‌که حتا ذره‌ای از رحم و مروّت در وجودشان نیست، بسیار با دست‌پاچگی از خانه بیرون شدم نمی‌دانستم چه کار کنم، باید حتما کاری می‌کردم.»

چه کاری از دست حلیمه ساخته بود؟ او می‌گوید، مثل یک مادر زخمی به هرسو می‌دوید و از مردم قریه می‌پرسید که طالبان مردان بازداشت شده را به کدام طرف بردند. به تعبیر خودش، پاسخ‌هایی که از مردم می‌شنید مثل آتش به مغز استخوان‌اش می‌ماند: «گفتند که بعضی‌ها را کشته‌اند و بعضی‌ها را به مدرسه برده‌اند.»

به گفته‌ی حلیمه، از خانه‌اش تا مدرسه «مهدیه» که پایگاه طالبان شده بود با پای پیاده 40 دقیقه راه بود.  تفنگ‌داران خشمگین طالبان آن روز حتا به حلیمه اجازه ندادند از دروازه‌ی مدرسه داخل برود. او آن روز دست خالی به خانه بازگشت. حلیمه بعداً از مردم قریه خبر شد که طالبان کسانی‌ را که در مدرسه‌ برده بودند با چوپ‌تر به کف پاهای‌شان شلاق زده و آن‌ها را پس از شکنجه زیاد به مرکز بامیان برده‌اند.

حلیمه وقتی می‌خواهد به خانه برگردد سر راه به خانه‌ی مادرش سر می‌زند تا کمی از اندوه و نگرانیش را با مادرش تقسیم کند. به گفته‌ی خودش، نمی‌دانست که نگرانی‌اش در آن‌جا دو چندان می‌شود: «به خانه مادرم که در قریه‌ی دیگری زندگی می‌کردند سر زدم، آنجا بود که خبر شدم برادر جوانم را که فقط ۲۵ سال داشت و صاحب یک اولاد بود نیز طالبان با خود برده‌اند، می‌خواستم با مادرم درد دل کنم، اما وقتی این حرف را از مادرم شنیدم دیگر مجالی برای درد دل نبود، هر دو گردن هم را بغل کردیم و گریه کردیم، اشک‌های ما از آن روز به بعد قطع نشد.»

حلیمه می‌گوید، مادرش این داغ را با خود در دل خاک برد و او را نیز همین درد روزی از پای در خواهد آورد. او حالا آرزو می‌کند کاش زنده نمی‌ماند تا این قدر رنج را نمی‌کشید.

10 روز از گرفتاری علی‌داد گذشته بود و هنوز طالبان بر شهر بامیان حاکم بودند که نیروهای حزب وحدت به یک زندان این گروه در یک مغاره‌ی کلان در زیر بودای صلصال حمله کردند. در این حمله آن‌ها موفق شدند که دروازه زندان را باز کنند، اما طالبان به زندانیان که در تیرس‌شان بودند، هرگز اجازه فرار ندادند و آن‌ها را به گلوله بستند. به گفته حلیمه این رویداد به تاریخ 12 حوت سال 1377 خورشیدی اتفاق افتاده است.  

از قول حلیمه که از مردم شنیده است در این رویداد از حدود 340 زندانی، کمتر از نصف آنان زنده بیرون شدند. اما رسانه‌ی رخشانه در این مورد آمار روشن و مشخصی در اختیار ندارد. سه تن از بستگان حلیمه به شمول فرزندش علی‌داد نیز در میان کشته شده‌ها بود.

حلیمه گفته است: «از بخت بد ما هر سه جوان ما در بین زنده‌ها نبود، ۳ روز منتظر ماندیم اما از علی‌داد، شرف(برادر حلیمه) و صفرعلی (پسر کاکای حلیمه) خبری نشد. از یک طرف هنوز شهر به دست طالبان بود و نمی‌شد مردان به شهر بروند، چند روز دیگر هم صبر کردیم، در یک جنگ دیگر بار دیگر طالبان شکست خوردند و شهر چند روز اندک به دست نیروهای حزب وحدت افتاد، پدر علی‌داد و دو برادر بزرگترم هر سه برای پیدا کردن علی‌داد و شرف و صفرعلی به شهر رفتند و پس از یک روز جستجو اجساد این جوانان نامراد را با خود آوردند.»

حلیمه می‌گوید، این سه جوان در سه قبرستان جداگانه دفن شده‌اند که به دلایل نگرانی‌های امنیتی از ذکر نام‌ این سه قبرستان در گزارش خود داری می‌شود.

حلیمه از روزهایی می‌گوید که از درد و اندوه زیاد به کوه پناه می‌برد و تا می‌توانست فریاد می‌زد: «در همان سال که بامیان کامل سقوط کرد و ما مجبور شدیم مهاجر شویم، از فولادی به ایلاق‌های شهیدان پناه بردیم، جایی‌که فقط مردم اصلی منطقه آنجا را بلد بود، از بس در آن روزها گریه می‌کردم و همسایه‌ها دلداری‌ام می‌دادند دیگر نمی‌توانستم در بین خیمه‌ی مهاجرت ناله سر دهم، مجبور بودم به کوهی که در روبروی خیمه‌ی ما بود می‌رفتم و داد و فغان می‌کردم.»

بار دوم که طالبان به طور کامل بامیان را گرفتند، بسیاری از ساکنان بامیان از خانه‌های خود آواره شدند و تا زمان شکست طالبان در دره‌های دور دست بامیان زندگی می‌کردند.

سال 2001 میلادی که طالبان سرنگون شد، حلیمه کمی حس آرامش پیدا کرد. اما هرگز این اندوه از دل‌اش نرفت. این روزها دوباره اندوه تلخ 26 سال قبل بر دل‌اش خیمه زده است: «هر وقت سر قبرشان می‌روم قاتلین‌شان را نفرین می‌کنم، اما فکر کنم خداوند صدای ما را نشنیده که قاتلین این‌ها دوباره قوی‌تر از قبل به بامیان برگشته.»

حلیمه گفته است: «هر وقت که تفنگ‌داران طالبان را می‌بینم به یاد جنایتی می‌افتم که این ریش‌درازان با نام دین با مردم بامیان کردند، به یاد پسر جوانم می‌افتم‌ که تازه کمک دست ما شده بود، قصد داشتیم دامادش کنیم؛ اما بلایی به نام طالب همه‌ی دلخوشی‌ها را از ما گرفت، از او روز تا حال تمام زندگیم با درد و اشک سپری شده، این وحشی‌ها تنها از قریه ما که بیشتر از ۲۰ خانه نیست ۱۳ نفر که پیر یا جوان بودند را شهید کردند.»

حلیمه اما می‌گوید تنها او به این سرنوشت دچار نشده در دره‌ی فولادی کمتر خانه‌ای پیدا می‌شود که یکی از وابستگانش را «طالبان جنایت‌کار» در ۲۶ سال پیش به قتل نرسانده باشد: «خواست ما از جامعه جهانی این است که این گروه وحشت ره به رسمیت نشناسند، با اونا همکاری نکنند، بلکه مردم که علیه این گروه قیام می‌کنند را کمک کنند تا رنگ این جانی‌ها از کشور گم شوه.»

سنگ قبرهای برجا مانده نیز نشان می‌دهد که افراد زیادی در یک روز در این قبرستان دفن شده‌اند. تاریخی که با زمان کشته شده علی‌داد مطابقت می‌کند. اما جزئیات دیگری از چگونگی قتل آن‌ها در این سنگ نوشته‌ها پیدا نیست.

در همین حال یکی از باشندگان دره فولادی که در آن زمان چهل ساله بوده است نیز می‌گوید که خوب به یاد دارد که آن سال‌ها طالبان چه جنایت‌هایی انجام دادند.

صابر علوی* 66 ساله می‌گوید که طالبان زمستان سال 1377 خورشیدی از دره فولادی حدود 350 تن را دستگیر کرده و شماری را نیز هنگام فرار تیرباران کرده بودند: «در یک شامگاه ما پنج شهید را دفن خاک کردیم در حالی که تعداد زیادی از مردان منطقه ما را طالبان با خود برده بودند.»

براساس معلومات صابر: «طالبان زندانی‌هایی را که پس از فرار از مغاره‌های بودا دستگیر کرده بودند و زندانی‌های که در تولواره زندانی بودند و دستگیر شده‌هایی که از آن پس زندانی کرده بودند را همه به پلچرخی انتقال دادند و در آن جا هم حدود 30 تا 40 نفر از این زندانی‌ها از گرسنگی تلف شدند تا اینکه مسئولیت خوراک زندان‌ها را سازمان ملل به دوش گرفتند.»
صابر می‌گوید، در آن سال‌ها طالبان بیشتر از 200 تن از باشندگان فولادی را در زمان‌های مختلف به قتل رسانده‌اند و وقتی بامیان را به صورت کامل تصرف کرده بودند به عنوان آخرین جنایت‌شان تمام خانه‌های این مردم را به صورت کامل به آتش کشیدند: «آن‌ها به دیوانه‌ها، پیرمردان و کودکان هم رحم نکردند و هر کسی را گیر آوردند کشتند، حدود 4 دیوانه در مناطق مختلف فولادی زندگی می‌کردند که فرار نکرده بودند، طالبان همه آنها را با بی‌رحمی تمام کشتند.»

محسن* برادر کوچک‌تر علی‌داد که حالا جوان 36 ساله است و آن روز با علی داد بوده است ماجرا را چنین به خاطر دارد: «او روز وقتی ما گاوها را به دریا برای آب دادن بردیم، طالبان علی‌داد برادرم را دستگیر کردند، طالبان 4 نفر تفنگ به دست بودند، دست برادرم را با دستمالش به پشت سر بستند و لت‌وکوب کرده با خود بردند، من خیلی وحشت کرده بودم و گریه می‌کردم، دوان دوان به خانه آمدم و به مادرم اینا قصه کردم.»

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری