رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
English
پشتو
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

سه زخم عمیق زندگی مروه: ازدواج اجباری، طلاق اجباری و گرفتن فرزند  ۶٠ روزه‌اش

۱۱ عقرب ۱۴۰۴
سه زخم عمیق زندگی مروه: ازدواج اجباری، طلاق اجباری و گرفتن فرزند  ۶٠ روزه‌اش

مروه ( نام مستعار)/ عکس: رسانه‌ی رخشانه

زیبا بلخی

«در محکمه کسی یک کلمه از من نپرسید که تو چه می‌خواهی، آیا رضایت داری یا نه، هرچه شوهرم گفت را قبول کردند، تصمیم گرفتند و مرا طلاق دادند و طفلم را هم به شوهرم دادند. در این سرزمین زن را مثل یک حیوان می‌دانند که نه حق تصمیم دارد و نه حق و حقوق دیگری.» این گفته‌ها را با اشک بیان می‌کرد.

مروه ۳۰ ساله می‌گوید، دو سال قبل به اجبار همسر دوم یک مرد شد، دو ماه پیش توسط دادگاه طالبان طلاق اجباری داده شد و حضانت فرزند ۶۰ روزه‌اش هم به همسرش رسید.

نام مروه در این گزارش به خواست خودش مستعار آمده است و برخی از جزئیات، مثل ولایت محل سکونت او هم به دلیل مصوونیت‌اش حذف یا تغییر جزیی کرده است.

 هنوز زخمِ سزارینی که برای تولدِ فرزندش انجام شده، تقریبا تازه است. اما کودک‌اش از او گرفته شده است.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

 طالبان در هرات یک داکتر زن را برای ساعاتی بازداشت و سپس آزاد کردند

خودکشی یا قتل؛ روایتی از مرگ یک زن ۴۷ ساله و قربانی خشونت در کابل

ازدواج اجباری

چهره‌اش رنگ پریده و چشم‌هایش از گریه سرخ گشته بود. مروه می‌گوید، دوسال پیش، به اجبار برادرانش به عقد مردی درآمد که ۱۳ سال از او بزرگ‌تر بود. یک مرد بالاتر از ۴۰ سال که از ازدواج پیشین‌اش یازده سال می‌گذشت.

مروه به رسانه‌ی رخشانه می‌گوید، برادرانش تصمیم گیرنده و او فقط شنونده‌ا‌ی که باید اطاعت می‌کرد، نه مخالفت: «برایم گفتند قسمت تو همین است، حالی سن و سالت گذشته، کلان دختر شدی و کسی دیگر به خواستگاری‌ات نمی‌آید و تا آخر عمر مجرد در خانه می‌مانی به همین خاطر این مرد که آمده مرد خوب است و تو را برایش دادیم.»

فقط ۲۰ روز پس از مراسم نامزدی، مروه به خانه‌ی شوهرش رفت. به گفته‌ی او، خیلی زود فهمید که برای چه به خانه‌ی آن مرد آمده است. شوهرش از همسر اول خود هیچ فرزندی نداشت و او آمده بود که این خلأ را پر کند: «در یک یا دو ماه یک بار اگر اتاق من می‎‌آمد، آن‌هم بخاطر این که برایش اولاد بیارم، دیگر مکمل با خانم اول خود بود و با من رفتار درست نداشت.»

با حاکمیت طالبان، ازدواج‌های اجباری و زیر سن دوباره در افغانستان سیر صعودی گرفته است. 

آمار اداره انکشاف بین‌المللی ایالات متحده نشان می‌دهد که ۲۸.۷ درصد دختران در افغانستان بین سال‌های ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۴ زیر سن ۱۸ سال ازدواج کرده‌اند که ۹.۶ درصد این ازدواج‌ها زیر ۱۵ سال بوده است.

سرمفتش ایالات متحده امریکا (سیگار) یک نهاد نظارتی دیگر امریکایی، قبلا گفته بود که ازدواج‌های اجباری و زیر سن در افغانستان دست‌کم ۳۵ درصد افزایش یافته است که با بسته شدن مکاتب توسط طالبان ارتباط دارد.

سرنخ بسیاری از خودکشی‌های دختران در افغانستان نیز به ازدواج اجباری می‌رسد.

وقتی از ازدواج‌اش حرف می‌زند، بغض سنگینی گلویش را می‌فشارد. نفس عمیقی می‌کشد و با دست‌هایش بی‌اختیار گوشه چادرش را می‌پیچاند. لبخند تلخی می‌زند و می‌گوید: «من می‌فهمیدم وقتی همسر دوم یک مرد شوی روی خوشبختی را نمی‌بینی، اما برادرهایم بدون رضایت من را دادند. تازه ۲۸ ساله بودم ولی به نظر برادرهایم پیر شده بودم. هر قدر می‌گفتم حالی سن و سالم کم است یک نفر دیگر حتمن میاید من را برایش بدهید؛ ولی به این مردی که زن دارد ندهید، اما قبول نکردند. گریه کردم، عذر کردم اما به گپم اهمیت ندادند.»

او هم‌چنین می‌گوید: «۲۰ روز بعد محفل عروسی‌ام را گرفتند. وقتی خانه شوهرم رفتم محبتی نسبت به خود از طرف شوهرم ندیدم و در برابرم بی‌تفاوت و بی‌توجه بود. در همان روزهای اول برایم گفت من زن اولم را دوست دارم، ولی دوست دارم اولاد هم داشته باشم به همین خاطر با تو عروسی کردم. برایم گفت از من توقع زیاد نکن کوشش می‌کنم کمی برایت نمانم.»

مروه شش ماه پس از ازدواج، باردار شد. وقتی فهمید باردار است، امیدی دوباره به زندگی‌اش بازگشت. او به این فکر بود که شاید وجود آن طفل بتواند میان او و شوهرش پیوندی بسازد. اما آن امید نیز زود خاموش شد.

مروه می‌گوید روزهای بارداری‌اش را با بی‌مهری، سردی و تنهایی سپری کرد: «در قصه من نبود که خوب هستم، نیستم، آیا به چیزی ضرورت دارم یا نی، فقط هر روز که به وظیفه می‌رفت پیشم می‌آمد و می‌گفت که متوجه باش طفل را چیزی نشود، ولی به این فکر نکرد که در دوران بارداری زن به توجه و محبت ضرورت دارد یک روز خدا محبت‌اش را ندیدم.»

با تولد پسرش، اندکی خوشحالی به زندگی‌اش برگشت، گویی تمام رنج‌ها را به خاطر آن نوزاد از یاد برده بود. اما تنها یک ماه توانست پسرش را به آغوش خود بگیرد.

 مروه می‌گوید شوهرش بدون هیچ دلیلی برایش گفت که قصد دارد او را طلاق بدهد؛ مروه حرف‌های شوهرش را شوخی تصور کرده و توجهی نکرد: «بچه‌ام ۲۰ روزه بود که شوهرم بار اول گفت من را طلاق می‌دهد، ولی من شوخی فکر کردم و با خود گفتم حالی دیگر صاحب اولاد شدیم، طفلم را از من دور نمی‌کند. دو روز بعد باز همین قسم گفت غالمغال را شروع کردم که وقتی طلاق دادنی بودی چرا من را گرفتی و جنجال ما بزرگ شد.»

مروه در ادامه می‌گوید: «به شوهرم گفتم طلاق گرفتن این‌قدر ساده نیست، من نمی‌خواهم طلاق بگیرم. قوم و خویش و ریش سفیدها را جمع کردم، برادرهایم هم آمدند، من برایشان گفتم طلاق نمی‌گیرم زندگی‌ام خراب می‌شود، بسیار شوهرم را نصیحت کردند، ولی شوهرم سر ضد شد و گپ خود را محکم گرفت که من طلاق می‌گیرم و گپ ما به محکمه کشید.»

پیش از این زنان در ولایت بلخ با شکایت از محاکم طالبان، در گزارشی به رسانه‌ی رخشانه گفته بودند که در نهادهای عدلی طالبان، دسترسی به عدالت برای زنان وجود ندارد و در عوض تحقیر، تهدید، توهین و نادیده گرفتن آن‌ها بسیار رایج است و بیشتر تصامیم به نفع مردان گرفته می‌شود.

و کلای مدافع نیز در صحبت با رسانه‌ی رخشانه گفته بودند که طالبان با صدور فرمان شفاهی اعلام کرده بودند که در دعواهای فامیلی اگر فرد درخواست کننده زن باشد از پذیرش عرایض زنان در خصوص پرونده‌های خانوادگی خودداری کنند و پرونده برای آن‌ها تشکیل نشود.

به گفته‌ی مروه، در دادگاه طالبان او حتی فرصت دفاع از خود را نیافت و فقط با چند جمله‌ی قاضی طالبان، زندگی‌ مشترک‌اش پایان یافت: «شوهرم بسیار پولدار و با نفوذ بود؛ از همین شناخت و پول و سرمایه‌اش استفاده کرد تا برنده شود. وقتی محکمه رفتیم من هر چی گفتم طلاق نمی‌گیرم، گپم را گوش نکردند و گفتند در اسلام حق طلاق به مرد داده شده، حتمن از شوهرت نافرمانی کردی که تو را طلاق می‌دهد، تا گفتم حرف بزنم گفتند چپ باش شوهر که طلاق داد طلاق هستی دیگه برو پشت زندگی خود.»

او هم‌چنین می‌گوید: «خواستم من هم گپ‌های خود را بزنم، اما طالبان گفتند برو برو دخترجان از اول نافرمانی شوهرت را نمی‌کردی اگر این قدر دوست داشتی همراهش زندگی بکنی، او مرد است هرچی گفت به گپش می‌کردی، حالی که طلاقت می‌دهد، طلاق هستی دیگه برو بخیر. همین گپ را زد و زند‌گی‌ام را نابود کردند.»

 مروه چادرش را به صورت می‌کشد و بی‌اختیار اشک می‌ریزد. صدای گریه‌اش در اتاق می‌پیچد، پس از این‌که خودش را آرام می‌سازد، می‌گوید که محکمه‌ی طالبان حضانت پسرش را نیز به شوهرش داد.

او می‌گوید: «چون پول و سرمایه داشت، سرپرستی طفلم را به آسانی برایش دادند. من را خو دوست نداشت، حداقل سر همان طفل رحم می‌کرد، چطور توانست یک طفل که به آغوش و شیر مادر ضرورت دارد را از مادرش دور بکند. بچه‌ام را از پیشم گرفتند و برایم نشان نمی‌دهند تا این‌که به من عادت نکند. هیچ حامی ندارم که از من حمایت بکند و بروم محکمه بگویم حداقل برایم نشان بدهند، من هم مادر هستم جگرم می‌سوزد.»

او پدر و مادر ندارد. سال‌ها پیش هر دو را از دست داده و حالا در خانه‌ی یکی از برادرانش زندگی می‌کند. خانه‌ای که مکان تحقیر و طعنه بر سر اوست.

مروه می‌گوید برادرانش نه در قسمت طلاق و نه در حضانت پسرش هیچ حمایتی از او نکردند و او را تنها گذاشتند: «برادرهایم هیچ پشتم ایستاد نشدند ازم حمایت نکردند. شوهرم طفلم را برایم نشان نمی‌دهد. هرقدر برادرهایم را گفتم برویم به پیش طالبان شکایت بکنیم، برادرهایم گفتند چی می‌کنی خود را با او نزن، جوان هستی باز عروسی می‌کنی و طفل‌دار می‌شوی، او شناخت زیاد دارد ناحق در جنجال می‌رویم. در قصه گریه و زجری که می‌کشم نیستند، چطور می‌توانند این کار را با من بکنند، مه گناهم آخر چی بود که این قسم می‌کنند.»

او در ادامه می‌گوید: «دیگر جایی به رفتن ندارم، با برادرهایم و خانم‌شان زندگی می‌کنم، هر لحظه برایم طعنه می‌دهند که خدا می‌داند چی کردی زندگی‌ات را خراب کردی، شویت طلاقت داد. تا کی شوهر ما نان و آب تو را بدهد، هر چی می‌گویم من نمی‌خواستم طلاق بگیرم، اما همگی فکر می‌کنند مقصر مه بودم.»

در شکمش هنوز نشانی از بخیه‌های تازه‌اش است. یک ماه از این ماجرا گذشته است؛ اما هر لحظه با دیدن و لمس جای زخم‌هایش دردهایش دوباره تازه می‌شوند.

 وقتی از مروه می‌پرسم آرزویش چیست، می‌گوید هیچ چیز جز دیدن پسرش را نمی‌خواهد. آرزو دارد فقط یک‌بار دیگر او را در آغوش بگیرد و بویش را حس کند: «جز دیدن و در آغوش گرفتن بچه‌ام در این دنیا دیگر آرزویی ندارم. توته جگرم را می‌خواهم ببینم و همیشه همرایم باشد. نمی‌فهمم در چی حال است خدا می‌داند چقدر گریه بکند. یک انسان چطور می‌تواند این‌قدر ظالم باشد.»

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

پشتو English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری