رها
ده روز پیش، صبح یک روز تابستانی، وقتی فرشتهی ۳۰ ساله هیچ چیزی در خانه نداشت تا با آن شکم پنج کودکش را سیر کند، باید تصمیم سختتری از دفعه قبل که یک کلیهاش را فروخته بود، میگرفت: فروش یکی از کودکانش. قرعه به نام «کوثر» افتاد.
چند ساعت بعد از آن، عکسی از یک دختر نوزاد برای فروش در شبکههای اجتماعی میان کاربران در حال دست به دست شدن بود: «دخترم کوثر ۴۰ روزه است. وضعیت اقتصاد ما زیاد خراب است. به همی خاطر میخواهم بفروشم… نمیخواهم چهار اولاد دیگرم از گشنگی بمیرن.»
فرشته اولین کسی نیست که کودکش را برای بقای زندگی بقیه کودکانش به فروش میگذارد. با تسلط طالبان بر افغانستان و وخیم شدن اوضاع اقتصادی و بازار کار، معضلهی فرزند فروشی خانوادهها به یک نگرانی عمده در افغانستان تبدیل شده است.
مضاف برگزارشهای رسانهها از فرزند فروشی به خاطر فقر درافغانستان، نهاد سیگار یا اداره بازرس ویژه امریکا برای افغانستان گفته است که بیچارگی و فقر باعث شده تا برخی از خانوادههای افغان به فروش فرزندان خود متوسل شوند، تا پول کافی برای سیر کردن سایر اعضای خانوادههای شان به دست آورند. همچنان هنریتا فور، مدیر اجرایی یونیسف که میگوید، گزارشهای موثقی دریافت کردهاند که خانوادههایی در افغانستان حتا دختران ۲۰ روزه خود را برای ازدواج اجباری در آیندهها در مقابل دریافت پول فروختهاند.
تردیدی نمانده است که فقر، مردم را به فرزندفروشی واداشته است. این بار قرعه فروش به نام کوثر ۴۰ روزه خورده است. مادرش به رسانهی رخشانه میگوید، به کمک دوستش به اسم تمنا اعلام فروش دخترش را در شبکههای اجتماعی گذاشته است. خودش نه از شبکههای اجتماعی چیزی میداند و نه به آن دسترسی دارد. گروه طالبان به تازگی فروش اعضای بدن را نیز ممنوع اعلام کرده است.
«مردم زنگ میزنند، قیمت میگیرند»
فرشته ساکن منطقه دارالامان شهر کابل است. سرپناهش خانهی کهنهی کرایی است. میگوید، ماهانه پنج هزار افغانی کرایه خانه میدهد و پنج ماه است که از کرایه خانه قرضدار است. «صاحب خانه هر روز زنگ میزنه که اگر کرایه خانه را نمیتی، بیرون شو. کجا شوم؟»
فرشته قبل از این که به خاطر فقر و گرسنگی تصمیم بگیرد «پاره جگرش» را بفروشد، دست به تکدیگری هم زده است. «دل کندن از اولاد کار آسان نیست. اما دیدن شکم خالی فرزندانم مرا وادار کرد تا تصمیم به فروش دخترم بگیرم.»
فرشته میگوید، اولین باری نیست که به خاطر فقر پاره تنش را میفروشد. او با نشان دادن جای زخم عملیات که هنوز تازه به نظر میرسد میگوید، یک کلیهاش را تنها در بدل ۱۵۰ هزار افغانی فروخته است. «اگر چشمم را کسی بخرد به خاطر اولادم حاضرم بفروشم.»
تا کنون میلیونها دالر کمک جامعه جهانی به خاطر دستگیری از مردم افغانستان، تسلیم طالبان شده است. برنامه توزیع کمک در افغانستان در حال اجرا است. اما فرشته میگوید، هنوز هیچ کمکی به او نرسیده است. «از پیش ما نام گرفته، لیست گرفته، تذکره گرفته، اما یک کیلو آرد یا برنج شه ندیدیم.»
قبلا نیز گزارشهایی از فساد، دخالت و دستبرد افراد طالبان و دیگر واسطهها توسط رسانهها افشا شده است.
سازمان ملل گفته است که نگران وقوع فاجعه انسانی به خاطر گرسنگی در افغانستان است. این سازمان از کشورهای کمککننده خواسته است تا بدون درنظرداشت ادارهی حاکم در این کشور، برای مردم افغانستان کمکهای اضطراری در نظر بگیرند.
فرشته در صفحه آگاهی از طریق دوست او خانمی بهنام «تمنا» شماره تماسی از خودش را گذاشته است. هرباری که زنگ تلفن به صدا در میآید، رنگ از چهره فرشته میرود. فرشته میگوید که هر روز تماس دریافت میکند و در مورد قیمت دخترش از او میپرسند. «مردم چقدر سنگدل شدند. تمام مردم تماس میگیرند و از یک مادر قیمت اولادش را میپرسند؛ مگر میتوانم بالای اولاد خودم یک قیمت را بگذارم؟ این کار بسیار سخت است، اما روز بد برادر ندارد.»
فرشته مادر پنج کودک است. میگوید، همسرش چندین ماه است که لادرک است. از قول فرشته، همسرش قبل از سقوط کابل، عضو تیم امنیتی هتل کابل سرینا بود که با آمدن طالبان بیکار شد. او زن دیگری نیز دارد که جدا از فرشته زندگی میکند.
فرشته میگوید که همسرش از زن دیگر خود شش فرزند دارد. او پس از بیکار شدن مدتی هزینه زندگی ۱۱ فرزند و دو زنش را از راه تاکسی رانی تامین کرده است. اما پنج ماه قبل، صبح روزی که برای مسافر کشی از خانه میرود، تا امروز هرگز دوباره برنگشته است. «با مراجعه به حوزه و شفاخانهها سرنخی از زنده و مرده بودن عمر بهدست نیاوردیم. معلوم نیست، مرده است یا زنده .»
روی شانه مادری که تصمیم گرفته از گرسنگی فرزندش را بفروشد، غیر از ناپدید شدن همسرش دردهای بزرگ دیگری هم سنگینی میکند. او مراقب مادر و خواهرانش هم است. فرشته با نشان عکس و یونیفرمی میگوید، مادرش تا قبل از طالبان پولیس امنیتی میدان هوایی کابل بود. اما مدتی است که به خاطر دیسک کمر زمینگیر شده است. زن میان سالی که درگوشه حیات نشسته است.
مادر فرشته که خواست هویتش حفظ بماند، گفت: «کارمند در بخش امنیتی میدان هوایی بودم. بعد از سقوط حکومت قبلی، کارم را از دست دادم و خانهنشین شدم. حالا دیسک کمر دارم.»
قبل از حکومت طالبان، فرشته در خانههای مردم صفا کاری میکرد؛ اما حالا میگوید که این کار دیگر برایش میسر نیست، زیرا اکثریت مردم دچار فقر شدند.
دور تر از زن میان سال در گوشه صحن یک حیات خاکی دختر جوانی تنها نشسته است. او خواهر فرشته است. از قول فرشته، خواهرش در انفجار مرگبار چهار راهی زنبق همسرش را از دست داده و خودش نیمه سوخته زنده مانده است. فرشته میگوید که در این دو حادثه، دو خواهر کوچکترش هم کشته شده است.
اسنادی را که فرشته از برخی شفاخانهها در اختیار رسانهی رخشانه قرار داده، نشان میدهد که فرشته دو خواهر و همسر خواهرش را در انفجار چهارراهی زنبق از دست داده است.
همسر خواهر فرشته در این چهار راهی دستفروشی میکرد که در اثر انفجار جانش را از دست داد.
در ماه جوزای ۱۳۹۶ حملهی انفجاری در چهار راه زنبق کابل رخ داد که جان دستکم ۱۵۰ نفر را گرفت و حدود ۴۰۰ زخمی بر جاگذاشت. این حمله، یکی از مرگبارترین حملات در افغانستان است. اداره امنیت ملی دولت قبلی افغانستان اعلام کرد که این حمله توسط شبکه حقانی طراحی و اجرا شده است. گروهی که امروز حاکم بلا منازع کابل است.
بر اساس گزارش خبرگزاری آناتولی ترکیه، اکثر خانوادههایی که تصمیم به فروش فرزندانشان میگیرند در نقطهی صفری فقر قرار دارند و برای این خانوادهها به صورت دوامدار کمک سازمانهای خارجی و داخلی نمیرسد.
فرشته در میان هقهق گریههایش میگوید: «رنجآورتر برایم این است که حتا یک نفر با درک و احساس پیدا نشد تا برایم بگوید که دختر چهل روزهات را نفروش و من کمکت میکنم.»
فرشته برای فروش کوثر تماسهای زیادی در یافت کرده است. «همه فکر میکنند که من از شوق این کار را میکنم. به من پیشنهاد ۷۰۰۰ افغانی میدهند که بیا تنها این پول را جهت شیربهایت بگیر و کوثر را برایم بفروش.»
در این میان، اما دو تماس امید بخش هم به فرشته رسیده است. اولین تماس از فردی ناشناس از بیرون از افغانستان به او ۲۰۰ دالر امریکایی کمک کرده است. دومین تماس از داکتری که قول همکاری داده؛ اما با گذشت چند روز هنوز خبری از او نیست.
فرشته در برابر فروش دخترش هنوز تقلا میکند. روزی که با رسانهی رخشانه صحبت میکرد، کودکانش همان روز به خاطر کمک ۲۰۰ دالری یک مهربان ناشناس گرسنه نمانده بود. اما او همچنان نگاهش به دستان مهربان مردم است. «من که سواد ندارم. با یک گرده و اطفال خرد و کوچک و مادر مریضم قادر به کار کردن به بیرون از خانه نیستم. اگر کدام نهاد خیریه برایم کمک کند، شاید کوثر را نفروشم.»