رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

قربانی فقر و اعتیاد؛ «پدرم مرا در ۱۰ سالگی فروخت و من کودکانم را به لیلام گذاشتم»

۲۵ حوت ۱۴۰۱
قربانی فقر و اعتیاد؛ «پدرم مرا در ۱۰ سالگی فروخت و من کودکانم را به لیلام گذاشتم»

عکس: رسانه رخشانه

الیاس احمدی

در اولین ساعات صبح در شهر غزنی، زنان زیادی از خانه بیرون می‌شوند تا چند قرص نان که معلوم نیست از کجا، برای فرزندان شان تهیه کنند.

شماری اگر خوش‌شانس باشند، ممکن است کسی چند قرص نان برای شان بخرد و یا خانواده‌ای پس‌مانده‌های غذای شان را به آن‌ها بدهد؛ اما بسیار اتفاق می‌افتد، زنی که خود و فرزندانش به‌شدت از گرسنگی رنج می‌برند، به‌جای یافتن لقمه‌ای نان، آزار و اذیت جنسی و کلامی را تجربه کند.

نادره، باشنده‌ی شهر غزنی، حدود ۳۰ سال سن دارد. او حدود یک‌ونیم ماه پیش مجبور شده بود که فرزندانش را در مسجد نزدیک خانه‌اش به لیلام بگذارد. نادره گفته است: «همی زمستان اولادای خوده دَ مسجد بردم، به مردم گفتم، بگیرید برای خود نگهداری کنید. خیلی سخت است اولاد خوده به دیگرا بدهی؛ خو وقتی که از گشنگی پیش خودت تلف شوه، باز آدم راضی می‌شه که به دیگرا بته که حداقل زنده بمانند.»

نادره سه پسر دارد که بزرگ‌ترین آن‌ها ۱۲ ساله است. پسر بزرگ نادره در یک کارخانه‌ی کُلچه‌پزی ماهانه در مقابل ۵ صد افغانی کار می‌کند. او پسرش را مجبور کرده تا در این کارخانه کار کند: «از کار که می‌آمد، گریه می‌کرد که مادر مه دیگه نمی‌روم. یک روز دو روز عذر و زاری کدم که بچیم برو، روز سوم که نشد، یک سیلی زدم گفتم برو، تو که نروی ما چه کنیم.»

این مطالب هم توصیه می‌شود:

بنت: زنان افغانستان قربانیان اصلی عدالت اسلامی طالبان هستند

سرنوشتِ تکرار شونده: از کودکِ فروخته‌شده تا مادری در آستانه‌ی فروش فرزند

نادره و یکی از کودکانش.

این زن فارسی‌زبان را پدرش در ۱۰ سالگی به یک مرد پشتو‌زبان که حدود ۶۰ سال سن داشته، فروخته است.

نادره در ادامه می‌گوید: «چهار خواهر بودیم، پدرم همه‌ی ما رَ خُرد خُرد، سودا کرد و مصرف پودر و تریاک خود کد… در خانه‌ی شوهرم، زیاد سرم ظلم می‌کردند. می‌زدند، می‌گفتن رویته پُت کو{پنهان کن}، مه نمی‌تانستم. زبان شانه که نمی‌فهمیدم هم می‌زدند.»

شوهر پیرش وقتی او را به خانه‌اش برد، نادره نمی‌دانست که ازدواج کرده و به خانه‌ی شوهرش آمده است: «همی‌قه یادم مانده که زن ایورم مره از موتر پایین کد. بی‌بی مه که پس خانه می‌رفت، مه گریه می‌کدم که مه هم پس خانه می‌روم، د مه می‌گفتند تو بیشی باز صبا توره می‌بریم.»

پیرمردی که با نادره ازدواج کرد، تنها سه سال پس از ازدواج توانست کار کند و مسوولیت تامین مصارف زندگی را به عهده بگیرد. پس از آن زمان، نادره با لباس‌شویی و گدایی، سرپرست شوهر و کودکانش ‌می‌شود.

اکنون شوهر نادره حدود ۹۰ سال سن دارد و نمی‌تواند به درستی روی پای خود راه برود. این زن حدود یک‌ونیم ماه قبل که از فقر و ناداری می‌خواست کودکانش را به دیگران بدهد، شوهر خود را به برادرشوهرش سپرده است: «لحظه دَ لحظه چپه می‌شد… د برار شی زنگ زدم،‌ برد. حالی خانه برار خو است.»

برخی از زنانی‌که در این گزارش با آن‌ها صحبت شده، می‌گویند، هنگام تکدی‌گری در شهر در معرض آزارهای جنسی نیز قرار می‌گیرند.

سه کودک بی‌بی شکیبا؛ یکی از زنانی که با رسانه‌ی رخشانه صحبت کرده

بی‌بی شکیبا*۳۳ ساله است. شوهر معتادش ۱۱ سال پیش او را به حال خودش رها کرده و هرگز به خانه برنگشته است. او ۱۱ سال می‌شود که سرپرستی سه کودکش را به‌دوش دارد.

دو کودک بی‌بی شکیبا از نخستین ساعات صبح تا تاریکی شام، شهر غزنی را می‌گردند،‌ اسپند دود می‌کنند و دست به تکدی‌گری می‌زنند. او پیش از این، خودش نیز به گدایی در شهر می‌رفت؛ اما پس از دو بار تجربه‌ی آزار و اذیت جنسی، دیگر به این منظور به شهر نرفته است: «یک پیر مرد تقریبا ۵۰ ساله بود، شماره‌ی مره گرفت که مه توره کمک می‌کنم. باز زنگ زد چیزهای بسیار بد گفت. دَ شار هم یک نفر دَ باره‌ی شوهرم سوال کد. گفتم معتاد است. باز چیزی گفت که بسیار زشت بود.»

بی‌بی شکیبا از شوهرش قطع امید کرده. او در حالی که اشک چشم‌هایش را با آستینش پاک می‌کند، می‌گوید، ۱۷ ساله بوده که پدرش او را به شوهر داده: «حیف که عمرم تباه شد… ای‌قدر مره لت می‌کرد که نگو، سرم تفنگ‌چه می‌کشید، چون که مه می‌گفتم به لحاظ خدا دزدی نکو.»

عزیزالله علی‌زاده مشهور به علی‌زاده مالستانی، عالم دین و فعال اجتماعی در شهر غزنی نیز در صحبت با رسانه‌ی رخشانه گفته است که بسیاری از این زنان که برای دریافت کمک نزد او مراجعه می‌کنند، روایت‌های دردناکی از آزار و اذیت جنسی را با او در میان می‌گذارند: «چندین زن پیش مه گریه کرده که وقت کمک خواستن، گپی بری مه گفته که مه مرگ خوده از خدا خواستیم. همی حرف‌های خلاف اخلاق و خلاف عفت رَ می‌گویند، ما می‌گیم ۱۰ افغانی بده که یک نان بری اولادای خو بخریم، باز او یک حرف دیگه می‌گه که بیا اینی کار رَ همرایم انجام بته.»

عزیزالله علی‌زاده، مشهور به علی‌زاده مالستانی/ عکس رسانه‌ی رخشانه

زن دیگری که حدود ۳۵ سال سن دارد و نمی‌خواهد نامی از او در گزارش ذکر شود، با تایید آزار و اذیت جنسی زنان فقیری که در شهر غزنی، دست به گدایی می‌زنند، می‌گوید: «چاره نیست، از همی چیزا خودم هم زیاد شنیدیم.»

گل‌‌بی‌بی*۳۵ ساله نیز از باشندگان شهر غزنی است که سرپرستی شش کودکش را به عهده دارد. شوهر ۶۰ ساله‌ی او نیز معتاد به مواد مخدر است. شوهر گل‌‌بی‌بی کمکی به خانواده‌اش نمی‌کند. گل‌‌بی‌بی گفته است: «چند وقت پیش آمد، مره زیاد زد.»

محمد فرزند گل‌ بی‌بی هنوز یک‌ساله نبوده که با افتادن روی شیشه، چشم چپ خود را از دست داده است. به گفته‌ی گل‌‌بی‌بی، داکتران گفته‌اند که اگر چشم علی درمان نشود، به‌مرور زمان، چشم راست او نیز بینایی خود را از دست خواهد داد.

گل‌‌بی‌بی و چهار تن از کودکانش

گل‌بی‌بی که نمی‌تواند شکم فرزندانش را سیر کند، نمی‌داند چشم کودکش را چگونه معالجه کند. او از یک سو باید حواسش به کودکانش باشد، از سوی دیگر، کار کند و شکم آن‌ها را سیر کند.

این مادر در عین حال باید متوجه شوهرش باشد تا مبادا فرزندانش را از خانه ببرد و به فروش برساند.

شمار قابل توجهی از زنان فقیر در شهر غزنی، به دلیل اعتیاد پدر و یا شوهران شان، در وضعیت بدی روزگار می‌گذرانند؛ اما در میان شان کسانی‌ هستند که به دلایل دیگری از جمله از دست دادن شغل شان، به فقر شدید دچار شده‌اند.

آقای علی‌زاده می‌گوید که از هر ده فقیری که به او مراجعه می‌کنند، روی‌‌هم‌رفته ۸ تن آنان، زنان هستند: «بخش عمده‌ای از این زنان، شوهران شان معتاد هستند. بعضی‌ها هم هستند که قبلا وظیفه داشته، معلم بوده، نرس بوده،‌ حالی بی‌کار شده.»

رحیمه*شوهرش را دو سال پیش از دست داده است. شوهر او مدتی را در نیروهای نظامی حکومت پیشین کار کرده و دوباره آن کار را رها کرده بود. او گفته است: «کار را ایلا کرده بود، مه نمی‌فهمم چه کسی به سرش با مرمی زد و مرد.»

رحیمه، مادر شوهر و خواهر شوهرش

مادر شوهر رحیمه، پس از پسرش مدتی را تکدی‌گری کرده؛ اما اکنون نمی‌تواند روی پاهای خود راه برود: «افتاد پایش شکست، باز ما هیچ‌ چی نداشتیم. هیچ داکتر نبردیم. حالی ایستاد شده نمی‌تانه.»

 اکنون رحیمه سرپرست ۶ عضو فامیلش است.

زهرا زن دیگری ا‌ست که شوهرش در حادثه‌ی ترافیکی، اعصاب‌اش را از دست داده است. این زن ۳۵ ساله، سرپرست ۷ عضو فامیل خود است. او تا آن‌جا فقیر است که با بغضی در گلو می‌گوید:‌ «خدا شاهد است، کفش رَ دَ نوبت پای می‌کنیم. همه‌ی مو کفش نداریم. شب را دَ یخی زمستان گشنه خواب کدیم.»

زهرا و دو تن از کودکانش

زنانی‌که با رسانه‌ی رخشانه صحبت کرده‌اند، گفته‌اند که پس از سقوط حکومت پیشین، حتا یک بار هم نتوانستند که از کمک‌های سازمان جهانی غذا(WFP) مستفید شوند.

آقای علی‌زاده نیز گفته است که این زنان به دلیل فقر شدید، نمی‌توانند شریک مساجد شوند و در نتیجه از کمکی که از سوی موسسه‌هایی مانند، سازمان جهانی غذا توزیع می‌شود، محروم می‌مانند: «کمک‌ها را (کسانی‌که در مسجد شریک هستند) سر خانه تقسیم می‌کنند.»

 عزیزالله علی‌زاده گفته است که لیست حدود 2 هزار فامیل از این دست، تنها نزد او موجود است، چه بسا که آمار واقعی ممکن است خیلی بیش‌تر باشد.

*یادداشت:‌در این گزارش نام برخی از مصاحبه شوندگان مستعار انتخاب شده است.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری