دریا «محبی»
درآمد
۱۵آگست دیگری از راه رسید؛ روزیکه برای افغانستان و بهویژه زنان این کشور، یادآور سرآغاز رنجها و حذف سیستماتیک از جامعه سیاسی و فرهنگی است. زنان افغانستان در ۲۰ و اندی سال حکومت جمهوری، بهرغم چالشهای سنتی دستوپاگیر در برابر زنان، رشد و توسعه نسبی پیدا کردند و جنبشهای زنانه یکی پس از دیگری ظهور کردند و برای زنان حقخواهی میکردند و اما از روزگار نیمبند دمکراسی چیزی نگذشته بود، که روزهای سیاه برای زنان رقم خورد. گروه طالبان براساس یک معاملهی ننگین بازیگران داخلی و خارجی، قدرت مطلق سیاسی را در افغانستان بهدست گرفتند، رویدادی که برای زنان افغانستان و دخترانی که در آستانهی رفتن به دانشگاه بودند، معنای دیگری دارد. کلیت افغانستان از حضور و وجود طالبان و افکار طالبانی بهعنوان «شر مطلق» به ستوه آمدند، اما زنان این کشور در یک وضعیتی هستند که واژهها توان تبین و توصیف آن را ندارد. دربارهی حکومتی که اندازه و رنگ لباس شما را تعیین میکند و به شما با نگاه جنسیتزده مینگرد، چه میتوان گفت؛ حکومتی که در یک کلام، برای ستیز با زن، زندگی و آزادی ظهور کرده است.
برای زنان افغانستان، هرماه و روز در زیر سلطهی طالبان، معنی خاصی دارد، اما «آگست»، سیاهترین ماه برای زنان این کشور است. روزی که صدای پای رادیکالیسم و ستیز با زن و زندگی به گوش میرسد. روزیکه سهسال از عمر گروه طالبان در افغانستان میگذرد. سهسالیکه همهروزه محدودیتهای بیشماری در برابر زنان از سوی این گروه ایجاد شدهاست. زنان افغانستان در سهسال حاکمیت این گروه، از تمام حقوق و امتیازات انسانی محروم شدند و حتی حق آموزش و تحصیل که براساس شریعتی که طالبان سنگ آن را به سینه میزنند جایز است، از آنها گرفته شده است. در یک ارزیابی دقیق، میتوان استنتاج کرد که بخش عمدهی نگرانی و دغدغهی حکومت طالبان را با تمام سازوبرگ نظامی و اداری، زنان شکل میدهد. بهعبارت دیگر، نهادهای گوناگون مرتبط به طالبان، در محدودکردن زنان، تشریک مساعی دارند و این امر، به وزارت غیرانسانی امربهمعروف و نهی از منکر طالبان محدود نمیشود. شیوهای که طالبان برای حکومتداری به پیش گرفتند، شیوهی قبیلهای و براساس فرهنگ پشتونوالی است؛ فرهنگی که برای زنان هیچ حقوق ذاتی و انسانی قایل نیست. در میان فرمانهایی که از سوی رهبر طالبان صادر شده است، بخش بزرگ آن، برای محدودکردن زنان یکی پس از دیگری صادر شده است.
طالبان و فرمانهای ستیز با زنان
رهبری گروه طالبان در سهسالی که قدرت را در افغانستان بهدست گرفتند، بیشتر از ۸۰ فرمان برای حذف سیستماتیک زنان صادر کرده که در این میان، بازداشتن زنان از تحصیل و آموزش، برجستهترین آن فرمانها است. طالبان به این هم اکتفا نکردند و مکانهای تفریحی و ورزشی را بهروی زنان بستند و به زنان اجازهی کنشگری سیاسی و فرهنگی را ندادند. حضور زنان در رسانهها نیز با شرایطی ممکن است که طالبان در نظر گرفتند. زنان برای طالبان و نظام طالبانی آنها به کابوسی مبدل شده است که با گذشت هر روز، شما شاهد فرمان جدید و محدودیت جدید در برابر زنان هستید. ستیز با زن در جامعه افغانستان ریشه در باورهای فرهنگی سنتی دارد و البته طالبان شکل تکاملیافتهی این ستیز تلقی میشود. طالبان برای مهار زنان، باورهای قبیلهای را با آموزههای افراطی دینی تلفیق کردند و حتی فضا را برای انتقاد روشناندیشان محدود کرده است. «دین» و «قبیله» دو عنصری است که بقای طالبان را به نوعی تضمین میکند. همهی محدودیتهایی که طالبان در برابر زنان وضع کردهاند، یا ریشهی دینی برای آن در نظر گرفتند و یا هم ریشه قبیلهای.
طالبان و سیاست اختناق در برابر زنان
ناامیدی زنان از تغییر رویکرد طالبان در برابر زنان و همچنین نهادهای بینالمللی، باعث شد که با فروپاشی جمهوری، جنبشهای زنان از آدرسهای مختلف برای دادخواهی ظهور کنند که در این میان، بخش عمدهی این جنبشها توسط طالبان سرکوب شدند و فضا برای کنشگری آنها بسته شد. طالبان در پرتو یک سیاست سخیفانه، سران این جنبشها را دستگیر و زندانی کردند و اکنون هم برخی از کنشگران زن در زندانهای مخوف طالبان بهسر میبرند. تعدی و ستمی که در زندانهای طالبان بر زنان صورت میگیرد، در تاریخ کمپیشینه است. از شکنجههای روانی و فیزیکی تا تجاوزهایی که در این زندانها صورت میگیرد، همه نشان دهندهی سیاست مبتنی بر توحش طالبان در برابر زنان آزادهی این کشور است. بخش بزرگی از خودکشی زنان پس از آزادی از زندان طالبان، به رویدادهایی بر میگردد که در پشت میلههای زندان بر آنها گذشته است؛ رویدادهایی که در «تنهایی مطلق» بر زنان گذشته است. شواهد نشان میدهند که گروه طالبان در زندانها از هیچنوع شکنجهای برای آزار و اذیت زنان دریغ نمیورزند که تجاوز بر حریم زنان، تلخترین تعدی بر آنها است.
طالبان و نگرانی از زنان
گروههای افراطی بهطور عموم و طالبان بهطور خاص، از زنان آگاه و کنشگر هراس دارند و نگران هستند که مبادا زنان با قدرت یکپارچه وارد فضای سیاسی شوند که این، بسترهای تغییرات بنیادی را مساعد میکند. گروه طالبان پس از اینکه حاکمیت را در افغانستان بهدست گرفتند به خوبی درک کردهاند که زنان افغانستان آن زنان ۲۰ سال قبل نیستند و فهمیدهاند که زنان و دختران افغانستان در ۲۰ سال زمان جمهوری به خوبی رشد کرده و به میزان بالایی از آگاهی و دانایی رسیدهاند. از اینرو، این گروه میدانند که اگر به زنان و دختران افغانستان اجازهی تحصیل و کار داده شود، این بخش از جامعه به خوبی میتوانند که عمر این گروه جاهل و نادان را در افغانستان پایان ببخشند. ما بارها شاهد بودهایم که زنان و دختران معترض در سراسر کشور در مقابل این گروه ایستادگی کرده و صدای زنان مظلوم افغانستان را از مرزهای این کشور عبور دادهاند. بدون شک، تلاشهای شبانهروزی این زنان بوده که تاکنون جهان، گروه طالبان را به رسمیت نشناختهاست، چیزیکه این گروه بهشدت بهخاطر آن تلاش میکنند. چالش زنان برای طالبان دیگر به مرزهای افغانستان خلاصه نمیشود. جهان و سازمانهای بشری امروز با زنان افغانستان همصدا هستند تا فشارها بر طالبان بیشتر شود.
فرجام کلام
تجربهی سهسال حضور طالبان در افغانستان را میتوان به «شر مطلق» تعبیر کرد و این تعبیر زمانی بیشتر قابل فهم است که سیاست سهسالهی گروه طالبان را در برابر زنان مورد بررسی قرار بدهیم. انتظار تغییر از طالبان بیهوده است و اعتماد به طالبان احمقانه. سختیهایی که امروز بر زنان افغانستان میگذرد، تاریخ نمونهی آن را کمتر دارد و این امر، البته بقای این گروه را با چالش جدی مواجه کرده است. جهان برای تغییرات در افغانستان، سیاست مدارا و تعامل در برابر طالبان را بازبینی کند و با استفاده از میکانیزم فشار بر این گروه، میتواند تغییر بهوجود آورد. جامعهی بدون حضور زنان، جامعه مرده است. فقدان حضور زنان در جامعه چالشهایی را بهوجود میآرود که در بلندمدت، نمیتوان جبران کرد.