رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

روایت زنان؛ گوشوار‌ه‌ی هدیه تولدم را فروختم و دکان باز کردم

۱۵ میزان ۱۴۰۳
روایت زنان؛ گوشوار‌ه‌ی هدیه تولدم را فروختم و دکان باز کردم

عکس تزیینس است. منبع: BBC

رها آزاد

بدون هماهنگی قبلی وقتی به دیدارش رفتم سر‌گرم مشتری‌هایش بود. دوست دارد در این روایت کوتاه با نام مستعار نگین خطاب شود. نگین دختر ۱۱ ساله و مثل هر دختر بدخشانی دیگر زیبا و خنده‌رو است. وقتی سال گذشته صنف ششم مکتب را تمام کرد و  طالبان نگذاشتند امسال صنف هفتم برود، تصمیم گرفت برای خودش دکان خواربار فروشی باز کند. 

قسمتی از دکانش را با قالین وطنی خوش‌رنگی پوشانده است. در مدتی که نشسته بود و به سوال‌هایم پاسخ می‌داد، چندین بار مشتری آمد و نگین به سراغ مشتریان خود رفت که نشان می‌دهد در این مدت کم در کارش موفق شده است.

نگین کوچک، روایت بی‌نظیری از تلاش، استقامت و امیدواری دختران افغانستان است که علیه محدودیت‌های طالبان ایستاده‌اند.

سال گذشته که نگین صنف ششم مکتب را تمام کرد، غم بزرگی بر دل‌اش نشست. او می‌خواست پزشک شود و این خواسته‌ی خود و مادرش بود. اما ممنوعیت طالبان این فرصت را به این هدف از نگین گرفت که او را خانه‌نشین کند و به دختری مطابق میل ذهن واپس‌گرای طالبانی تبدیل کند.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

روز «فرهنگ هزاره»؛ پدیده و کارزاری که قلب تپنده‌ی آن زنان هستند

زنان معترض: اظهارات شرل بنارد نتیجه‌ی سیاست‌های شکست‌خورده‌ی خلیل‌زاد است

اما نگین تسلیم این ذهنیت طالبان نشد. او ایده‌ای به ذهن‌اش رسید، آن را با مادرش در میان گذاشت و مادرش هم با گشاده‌رویی پذیرفت. نگین گوشواره‌ی طلایی را که مادرش به مناسبت تولد او خریده بود به 10 هزار افغانی فروخت و برای خودش دکانی در نزدیکی خانه‌اش در یکی از محلات شهر فیض آباد بدخشان راه انداخت. نگین در یک خانواده‌ی هشت‌نفری در شهرنو فیض‌آباد زندگی می‌کند و پدرش یک کارگر ساده است.

ساعت ۲:۱۸ دقیقه بعدازچاشت، خانمی تقریبا ۳۰ ساله وارد دکان نگین شد. پس از این که سودای‌اش را خرید و رفت، نگین گفت: «این خانم همیشه مرا تشویق می‌کند و مشتری همیشگی‌ من است.»

با نگین به دیدن مادرش به خانه‌ی آن‌ها رفتم. مادرش زن قد‌بلند و مهربانی بود. زن ۳۹ ساله و مادر چهار دختر و دو پسر که می‌گفت، نگران آیند‌ه‌‌ی دختران‌اش است. 

زمانی که با مادرش صحبت می‌کردم، نگین با جعبه‌ای پر از کتاب داخل اتاق شد. گفت: «بیبین  این کتاب‌های صنف هفت است. این کتاب‌ها را قرار بود امسال بخوانیم اما نشد، اما من پیش خودم و با کمک برادرم می‌خوانم.» نگین لباس‌هایی که مادرش برایش آماده کرده بود تا امسال در مکتب بپوشد نیز برایم نشان داد.

نگین می‌گوید، دوست دارد کارش پیشرفت کند، دوست دارد بار بیشتری از دوش پدرش بردارد و آرزو دارد که مسوولیت بیشتری در خانواده بگیرد، اما هم‌چنان اولویت اول‌اش رفتن به مکتب و دانشگاه است: «داکتر شدن رویای من و مادرم است. کاش طالب‌ها اجازه بدهند، که درس بخوانم و داکتر شوم.»

هرچند نگران، اما نگاه مادرش به نگین 11 ساله پر از امید است. وقتی این حرف را گفت، از حرکات صورت و چشمان‌اش به راحتی می‌شد غرور و افتخار را فهمید: «وقتی در خانه چیزی نیاز شود نگین از پول خودش می‌آورد.»

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری