زیبا بلخی
با چهرههای رنگپریده و لباسهای کهنه در تلاش هستند توجه عابران را به خود جلب کنند. نشسته در کنار خیابانی، دست به سوی رهگذران دراز میکنند. عابران بیتفاوت یا هم با نگاه تحقیرآمیز از کنارشان میگذرند. کمتر اتفاق میافتد کسی پول خردی کف دستشان بگذارد. انگار به رنج نگاههای تحقیرآمیز دیگران عادت کرده است.
خیلیها روی خوش به این کودکان نشان نمیدهند و برخورد مردم با آنان تحقیرآمیز است. اما این تمام مصیبتی نیست که از زندگی نصیب معصومه و مسعود شده است. خواهر و برادر ۱۲ و ۱۰ سالهای که قربانی اعتیاد پدرشان هستند. هردو صبح زود به خیابان فرستاده میشوند تا شب پول خرید مواد مخدر پدر معتادشان را اگر از مغز سنگ هم شده پیدا کنند.
مثل هر کودک خیابانی دیگر، رنج خیابان در سیمای مسعود و معصومه پیدا است. مسعود و معصومه نامهای مستعار هستند. با حاکمیت طالبان، وضعیت کودکان در خیابانهای افغانستان هم از نظر تعداد بیشتر شده و هم از نظر اجتماعی بیشتر آسیبپذیر شده است. زیرا اولین قربانیان شرایط بحرانی، کودکان هستند. وضعیت افغانستان از نظر فقر از مرحلهی بحران هم فراتر رفته است. بر پایه گزارش صندوق نجات کودکان، بیش از یک سوم کودکان در افغانستان از زمان تسلط طالبان وادار به کار شدهاند. روشن است که این کارها شامل کارهای شاقه، خیابانی و حتا تکدیگری هم میشوند.
معصومه و برادرش هرچه را در روز پیدا میکنند، شب پدرش آن را دود میکند. آنها ساکن منطقهی فقیرنشین شیرآباد در شهر مزار شریف هستند. هر دو صبح زود خودشان را به یکی از خیابانهای اصلی شهر مزار شریف میرسانند و روزشان در کنار خیابان به شب میرسد.
پاسخ معصومه به این سوال که چرا نمیخواهد دست از تکدیگری بردارد، پر از تلخی است: «باید پیسه زیاد جمع بکنیم، کم جمع بکنیم سیلی میخوریم… من این کار را خوش ندارم. خوش ندارم هر کسی برایم گدایگر بگوید حتا در کوچه وقتی دوستهایم میبینند ما را گدایگر گفته صدا میکنند. من دوست دارم درس بخوانم و مکتب بروم.»
این گونه است که زندگی کودکانهی آنها که در سایهی سوءاستفاده پدر برای تگدیگری میگذرد، چرخهای از رنج و زندگی دشوار است. ساکنان محل که شاهد سوءاستفاده پدر این کودکان از آنها بوده، گفته بارها شاهد خشونت فیزیکی و شنیدن داد و بیداد پدرشان بر سر این کودکان بودهاند.
نه معصومه و نه برادرش مسعود، هیچ کدام مکتب نمیروند. معصومه تا صنف دوم مکتب خوانده و برادرش هرگز روی مکتب را ندیده است. هر دو از روزی که خود را شناختهاند، مسوولیت داشتهاند پول مواد مخدر پدرشان را از راه تکدیگری به دست آورند.
صبح روزی که معصومه و مسعود را که در فاصله چند متری از هم نشسته بودند، دیدم؛ هر دو صبح گرسنه به شهر آمده بودند. نمیدانم تا شب نان برای خوردن گیرشان آمد یا نه. لباسهای کهنه و پاره و کفشهای فرسوده، دیگر غم معصومه و مسعود نیستند. نگرانی آنها این است که شب پولی برای بردن به خانه داشته باشند.
فقر، بیکاری، نبود فرصتهای شغلی و نبود قانون مشخص برای از میان بردن این عمل زشت، از دلایل عمدهای است که بیشتر از کودکان برای تگدیگری و کارهای خیابانی سوءاستفاده میشود. اما از دیدگاه جامعهشناسان، کمک مالی که از سوی مردم به این اطفال صورت میگیرد، به دوام این روند و چرخه فقر کمک میکند.
معصومه و مسعود یاد گرفتهاند که گریه و مخالفت با پدر، چیزی جز درد و لت و کوب بیشتر برایشان ندارد.
به گفتهی معصومه آنان با چهرهای مظلوم و اشکآلود، بیشتر نقش قربانی را بازی میکنند، تا دل رهگذران را به رحم آورند؛ ترفندی که پدرشان برای آنان یاد داده است.
برخی اوقات افرادی با توهین، تحقیر، الفاظ و رفتار زشت، آنها را میرانند. معصومه دستهای یخزدهاش را به هم میمالد و به چشمهای خستهی برادرش نگاه میکند و میگوید: «وقتی از مردم پول میخواهیم، با ما جنگ میکنند یا تیله میکنند میگویند دور بروید گدایگرها، پس شوید، نداریم پیسه که بدهیم.»
خورشید که غروب میکند، روز پر از تحقیر و خستگی این کودکان به پایان میرسد. اما از پولی که به دستآوردهاند، هیچ سودی برای معصومه و مسعود نمیرسد. اگر پول کم باشد باید نگران خشم پدرشان در خانه باشند.
گروه طالبان پس از به قدرت رسیدن دوبارهشان در افغانستان، روند جمعآوری تکدیگران را در ولایتهای مختلف کشور آغاز کردند. ملاهبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان، معاونت اقتصادی نخستوزیر این گروه را موظف کرده بود تا در هماهنگی با سایر نهادها، جمعآوری تکدیگران از شهر کابل را آغاز کنند.
این طرح در بلخ هم اجرایی شد، اما جزئیاتی از پیشرفت آن در دسترس نیست. چیزی که روشن است، این است که این طرح طالبان ناسنجیده و بینتیجه بود. حتا زمینهی سوءاستفاده و خشونت از کودکان را آسانتر کرد.