وقتی کودک بود، گرفتار مرض فلج اطفال( پولیو) شد. در اثر نبود دارو و شفاخانه، این مرض با مشتری همراه همیشگیاش شد.
هنگامی که مشتری دانش در اثر مرض فلج اطفال، تعادل پاهایش را از دست داد، اکثریت اطرافیانش به او به چشم یک معیوب(در افغانستان برای اشخاص دیگر توان معیوب میگویند در حالی که این اصطلاح دور از عاطفه و از عدم آگاهی است) میدیدند. برای مشتری اما کم حرکتی پایش مسئله نبود. او شبیه دیگر کودکان خانواده و روستا، به زندگی از دریچه متفاوت و کودکانه میدید. او هیچ گاه هم نظر با اطرافیانش نبود و باور داشت که معلولیت، ناتوانی نیست. در روستای کوچک« چنکی علیا» در ولسوالی سیدخیل ولایت پروان، دختران می توانند دوره دوازده ساله مکتب را به اتمام برسانند، و خانوادههای انگشت شماری هستند که به دختران شان اجازه میدهند تا صنف چهارده به درسهای شان ادامه دهند.
در این روستای که دسترسی زنان به صورت عموم به آموزش بسیار محدود است، مشتری اما نخستین دختری است که مدرک کارشناسی ارشد دارد.
وقتی که او از « لیسه امین الحمن شهید» در ولسوالی سیدخیل فارغ شد، و از آنجایی که مشتری یکی از دانشآموزان با استعداد مکتبش بود، مدتی به عنوان معلم در آن مکتب برای دانشآموزان درس میداد.
مشتری دانش وقتی استعدادش را به خانواده و اطرافیانش نشان داد، اعضای خانواده او از دختر با استعداد شان به گونه کمپیشنه اعلام حمایت کردند.
حدود هشت سال پیش زمانی که مشتری، دانشجوی دانشکده حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه البیرونی در ولایت کاپیسا بود و به دلیل مسیر رفت و آمد از کاپیسا تا ولسوالی سیدخیل، نیاز داشت که زمینه رفت و آمدش را فراهم نماید. علاقه و تلاش برای ادامه درس و تحصیل و مسیر دور راه خانه تا دانشگاه، برای مشتری انگیزه داد که او باید رانندگی را یاد بگیرد.
مشتری برای نخستین بار در ولسوالی سیدخیل ولایت پروان، رانندگی میکرد. رانندگی موتر از سوی زنان در افغانستان به تازگی رایج شده است. در سالهای که تازه یک بانو، رانندگی میکرد، یک کار جالب و تعجبآور و از سوی بعضیها تمسخرآمیز پنداشته میشد.
کار در بیرون از خانه و رانندگی برخلاف باور عموم جامعه، برای مشتری آسان نبود. او با چالشهای زیادی از خیابان آزاری تا تهدیدهای جانی مواجه بود. در مدت چهار سال دوره دانشجوییاش نه تنها که خودش بلکه خانوادهاش، بارها مورد تهدید قرار گرفتند. از دریافت پیامهای تلفنی تا شبنامهها و پرتاب سنگ به سوی حویلی و موترش. او هیچ وقت عزم و ارادهاش را در راه ادامه تحصیلاش از دست نداد و بیشتر تلاش کرد.
مشتری میگوید:« زمانی کار رانندگی را شروع کردم، با سخنان تمسخرآمیز و آزار و اذیتهای خیابانی زیادی مواجه شدم، به هیچ یک اجازه مانع شدن از کارم را ندادم و همانگونه در دوران محصلیام چندین بار من و خانوادهام با تهدیدهای گوناگونی مواجه شدیم، مانند فرستادن پیامهای تیلفونی، شبنامهها، پرتاب سنگ برخانهمان و برموترم، که از کار و تحصیل دست بکش، ولی نه تنها که این تهدیدها مانع پیشرفتم نشد، بلکه باعث قویتر شدن اعتماد به نفس و شجاعتم گردید»
خانم دانش به قول خودش به هیچ یک از تهدیدها اعتنای نکرد و به راهش ادامه داد. او در سال ۱۳۹۵ وقتی از دانشگاه فارغ شد، مدتی به عنوان دادستان مبارزه با خشونت علیه زنان به گونه خدمتی به ولسوالی سنگین ولایت هلمند، ناامن ترین ولایت افغانستان رفت. جای که هنوز خشونت علیه زنان در اوج خودش است و هنوز شعلههای جنگ بر فضای آن ولایت حاکم.
خانم دانش میگوید که او توانست در مدت این سالها عضویت نهادهای مختلف اجتماعی و همچنین فدراسیون ملی جوانان سیدخیل و شورای معلولین را نیز بدست بیاورد.
مشتری اکنون مصروف کار و تحقیق در دادستانی عمومی مبارزه با خشونت علیه زنان در ولایت کابل است. او از این که توانسته به زنان زیادی همکاری کرده، خوشحال است و میگوید علاقمند است که بتواند یکی از دادستانهای موفق افغانستان باشد و در راستای آبادانی کشورش سهم بگیرد.
او میگوید:« من آرزو دارم از دریچهای رهبری برای ملت و مردمم همکاری نمایم و درآینده مقام لوی سارنوال را نیز بدست آورم.»
خانم دانش با زحمات و تلاشهای زیادی، هیچگاه اجازه نداد معلولیتاش، تهدید ها و تحقیرهای مردم مانع پیشرفتش شود.