رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

هزینه‌ی تحصیل؛ دختری که در بدل رفتن به دانشگاه مادرش را از دست داد

۱۷ اسد ۱۴۰۰
هزینه‌ی تحصیل؛ دختری که در بدل رفتن به دانشگاه مادرش را از دست داد

سونیا آژمان

چهارم حمل سال ۱۳۹۵، دختری که برای ورود به دانشگاه از ولسوالی شولگره‌ی ولایت بلخ بدون خداحافظی با بدن در خون تپیده‌ی مادرش به کابل فرار می‌کند. 

گل‌نور(اسم مستعار) پس از موفق شدن در امتحان کانکور که آن را پنهانی از مردان خانه سپری کرده بود، هیجان کامیابی‌اش را تنها به مادرش می‌گوید. 

افغانستان کشوری‌ست، با اتفاق‌های وحشتناک و غیرمترقبه؛ بیشتر این اتفاقات در مناطقی رخ می‌دهد که مردم برای اطلاع‌‌رسانی هیچ اقدامی نمی‌کنند. قتل‌های مخفی، تجاوزهای پنهانی و اعمال ناشایست دیگر در همین مناطق در اثر بی‌توجهی مردم و قطع روابط‌‌‌‌‌شان با نهادهای دولتی و حقوق بشری انجام می‌شود. روزانه در دفترچه‌ی حقوق بشر رویدادهای زیادی به ثبت می‌رسد؛ اما رویدادی دیگر در حاشیه‌ی پنهان آبروداری درج هیچ مرجعی نمی‌شود و این نابرابری‌ها همچنان ادامه می‌یابد. 

گل‌نور (نام مستعار) با یک دست لباس به کابل آمده‌است. دلیل آمدنش را با روایت تلخی بیان می‌کند:«من پنهانی از مردان خانواده امتحان کانکور دادم، وقتی نتیجه مشخص شد، با خوشحالی به خانه برگشتم، مادرم را به آغوش گرفتم و گفتم من به دانشگاه کابل در رشته‌ی ادبیات انگلیسی کامیاب شده‌ام». گل‌نور با بدبختی تمام لبخند می‌زند و می‌افزاید که شب که همه دور دسترخوان نشسته بودیم، مادرم با نرمی موضوع را برای پدر و برادرم بیان کرد، آن‌ها وقتی مسأله را فهمیدند، مخالفت کردند. به باور فامیل گل‌نور، دختران روستا نباید تحصیل کنند، همین‌که به مکتب می‌روند از بی‌غیرتی مردان خانواده است. آنها درس خواندن دختران را عیب می‌خوانند و رفتن آن‌ها به پایتخت و یا مرکز شهر و دانشگاه تقریبا یک چالش بزرگ و بدون راه حل است.
گل‌نور می‌گوید مردان روستا، اغلب توجه بیشتر برای پسران‌شان دارند، حتی‌المقدور آن‌ها زمین اجدادی‌شان را به فروش می‌رسانند تا مردان خانواده را به خارج از کشور بفرستند؛ اما نابرابری‌های جنسیتی را با فشار بیشتر روی زنان‌شان تحمیل می‌کنند.  در صحبتی که با اهالی روستاهای نزدیک داشته‌ایم، آن‌ها اکثرا از حقوق زنان و برابری جنسیتی چیزی نمی‌دانند و با لحن قاطعانه‌یی بیان می‌کنند که زنان باید در خانه بمانند، به پدرومادر و شوهران‌شان خدمت کنند. آن‌ها، بیرون رفتن زنان از خانه، به دلایل مثل درس، کار ورزش را غیر اسلامی پندارند. 

این مطالب هم توصیه می‌شود:

۸۲ دانشجوی دختر بی‌سرنوشت در عمان؛ آن‌ها قرار است اجباری به افغانستان اخراج شوند

بسته‌شدن آخرین دفتر؛ دختران که با گل‌دوزی و صفاکاری تحصیل می‌کردند

با دانستن تمام این باورها، گل‌نور قصه می‌کند که بعد از آن شب، برای حق تحصیل‌اش پافشاری می‌کند، مادرش با او همکاری نموده، او را تا به خانه‌ی خواهرش در پایتخت می‌فرستد که درس بخواند؛ اما وقتی برادر نوجوانش خبر می‌شود، اتفاقی بدی رخ می‌دهد. گل‌نور با بغضی که دارد توضیح می‌دهد:« بیک‌لباس‌هایم را دم در حویلی گذاشته‌بودم، مادر مرا در هماهنگی با یکی از راننده‌های کابل که مرا به خانه‌ی خواهرم می‌برد در حال خداحافظی بود که صدای موتر، برادرم را بیدار کرد و وقتی بیک را دید بدون این‌که چیزی بپرسد تفنگ پدرم را آورد و با حرف‌های که نمی‌توانستم بفهمم، شلیک کرد». او چیزی زیادی را نمی‌خواهد به‌خاطر بیاورد، این‌که گلوله جای او به سینه‌ی مادرش خورده، و او بدون خداحافظی با لاشه‌ی خونی مادرش به کابل فرار کرده‌است. در حال حاضر نمی‌تواند به خانه‌ی خواهرش پناه ببرد؛ اما با کمک یکی از دختران، در یکی از خوابگاه‌های دخترانه‌ی برچی زندگی می‌کند. برای آینده‌اش سرگردان است. این سرگردانی نه‌تنها برای این دختر جوان روستایی؛ بل‌که برای تمام دختران قربانی شده‌ی عرف و عنعنات دیگر یک رنج عظیم است. در کابل، در هرگوشه‌ی این شهر روایت‌های بی‌شماری وجود دارد. تن‌های که بدون نام و نشان در رفت و آمد‌ هستند، مبارزانی که برای حق تحصیل در بی‌سرپناهی کامل نفس می‌کشند. و هر کدام برای خودشان داستان‌های غم‌انگیزی دارند. از برخورد مردم تا قضاوت‌های ناشایست‌شان که اغلب به شکل واضحی بهتان است.

گل‌نور در این روزها دنبال کار است. می‌داند در آینده‌های نه‌چندان دور، کمک شوهر خواهرش قطع خواهد شد. او می‌گوید که در کابل فقر زیاد است، شوهر خواهرم راننده‌ی تاکسی شهری است و می‌دانم اگر بخواهد هم نمی‌تواند، مصارف من و خانواده‌ی پنج نفری خودش را تامین کند. نگرانی این دختر جوان حقیقتی‌ست که در قبول آن نمی‌توان مردد بود. او از شایعاتی که در مورد نهاد‌های حقوقی شنیده‌است، می‌ترسد و در این مدت‌ حاضر نشده‌است تا قضیه را رسمی کند. نگران است که او را به برادرش تسلیم کنند و رویاهایش مانند مادرش دفن شود. از سرنوشتی که در روستا منتظرش است، وحشت دارد. در پناگاه‌های شهر که ببینیم، در چهره‌ی همه دختران و زنانی که از قربانی شدن فرار کرده اند، این وحشت دیده می‌شود.

اکنون که جنگ بیشتر خانه‌ها را ویران کرده است او نمی‌داند خانواده‌اش در چه حال است و اگر طالبان به کابل برسند با او که هیچ پناهگاهی ندارد چه خواهند کرد.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری