رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
English
پشتو
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

خواهران روشن‌دل؛ رنج معلولیت و سیاهی روزگار طالبانی

۲۹ دلو ۱۴۰۱
خواهران روشن‌دل؛ رنج معلولیت و سیاهی روزگار طالبانی

مسعوده(راست)، شاه‌پیری(چپ) عکس: رسانه‌ی رخشانه

حضرت سالک

مسعوده و شاه‌پیری، دو خواهر روشن‌دل که خزان امسال از دانشکده‌ی ادبیات فارسی دانشگاه کابل فارغ شدند. هردو آرزو داشتند که در رادیو گویندگی کنند؛ اما به گفته‌ی آن‌ها، تحقق این رویا به دستور طالبان، «تا اطلاع ثانوی» ممکن نیست.

مسعوده و شاه‌پیری در صبح یک روز سرد زمستانی، در خانه‌‌ی شان منتظر ما هستند. یافتن خانه‌ی این دو خواهر روشن‌‌دل در نقطه‌ی دورافتاده کابل، کار آسانی نیست. جلیل شیرزاد راه‌بلد است. روشن‌دلی که خیابان‌های کابل را مثل کف دستش می‌شناسد. او از پیچ‌ها و جمپ‌های جاده تشخیص می‌دهد که در کدام قسمت مسیر راه هستیم.

دروازه‌ی خانه را خانم سال‌خورده‌یی باز می‌کند. مریم، مادر مسعوده و شاه‌پیری است. تا چشمش به جلیل شیرزاد می‌افتد، خوشحال می‌شود: «جلیل بچیم آمدی؟ مانده نباشی.»

این گزارش، زندگی دو خواهر روشن‌دلی را روایت می‌کند که به گفته‌ی خودشان، هیچ مانعی نتوانست آن‌ها را متوقف کند. هر دو از سد رنج مضاعف معلولیت و زن بودن گذشتند و خود را تا دانشگاه رساندند؛ اما با وضع محدودیت توسط طالبان، خانه‌نشین شدند.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

روز جهانی افراد دارای معلولیت؛ نابینایان ننگرهاری خواستار تامین حقوق خود شدند

روز جهانی عصای سفید؛ نابینایان بلخی از بی‌توجهی طالبان شکایت دارند

عیدمحمد 84 ساله و مریم 64 ساله در سه سالگی مسعوده و یک سالگی شاه‌پیری، پی بردند که دختران شان نابینا هستند.  

بسیاری از روشن‌دلان در افغانستان، به‌ویژه در مناطق دورافتاده و غیر شهری، بار دوشی برای خانواده‌های شان به حساب می‌آیند؛ اما عیدمحمد و مریم برای این که به قول آن‌ها، دختران شان«صاحب خود» شوند، از هیچ حمایتی دریغ نکرده‌اند.

به لطف همین حمایت، شاه‌پیری و مسعوده با خط بریل از لیسه‌ی مسلکی نابینایان دارالامان فارغ شده و به دانشکده‌ی ادبیات فارسی دانشگاه کابل، در میان دانشجویانی قرار گرفتند که هیچ مشکلی برای آمدن، رفتن، خواندن و نوشتن نداشتند.

این چهار سال برای مریم نیز ساده نگذشته است. او می‌گوید که هر روز وقتی مسعوده و شاه‌پیری به دانشگاه می‌رفتند و تا به خانه‌ی شان در روستای «کُشک» بند قرغه‌ی کابل برمی‌گشتند، روی تپه‌ی پشت خانه‌اش، در کنار سماوار«شیر احمد» منتظر آمدن شان می‌ماند.

به گفته‌ی مسعوده، روزهایی هم بوده که مادرش آن‌ها را تا دانشگاه کابل همراهی کرده و در گوشه‌یی منتظر نشسته تا آن‌ها از دانشگاه بیرون شوند: «تشویق خانواده‌ام به من امید و قدرت می‌دهد و باعث می‌شود که بیش‌تر تلاش کرده و برای هم‌نوعان خود کمک کنم.»

مسعوده‌ی 23 ساله و شاه‌پیری 21 ساله از لیسه‌ی مسکلی نابینایان در کابل فارغ شدند. هردو امتحان کانکور دادند و در رشته‌یی که آرزو داشتند، قبول شدند. 

مسعوده به رسانه‌ی رخشانه گفته است: «دانشکده‌ی ادبیات فارسی دانشگاه کابل، اولین انتخابم بود و آروز می‌کردم که یک روزی در این دانشکده درس بخوانم.»

مسعوده ادامه می‌دهد: «آرزو داشتم دانشگاه را تمام کنم، وظیفه داشته باشم و خانواده‌ام را حمایت کنم و از همه مهم‌تر این‌که، دست کسانی را بگیرم که مثل خودم به حمایت ضرورت دارند. چرا که خودم دختری بودم که به شدت به حمایت ضرورت داشتم.»

سیاهی طالبان

حتا رنج نابینایی هم نتوانست مسعوده و شاه‌پیری را زمین‌گیر کند؛ اما آن‌ها در سیاهی محدودیت‌های طالبان خانه‌نشین شدند. به گفته‌ی مسعوده، محدودیت‌های طالبان بسیار متاثرکننده‌ است: «با درس خواندن دختران و کار زنان، آینده‌ی کشور و جامعه تضمین می‌شود.»

مسعوده وشاه‌پیری امسال دانشگاه را تمام کرده‌اند؛ اما هنوز از پایان‌نامه‌ی خود دفاع نکرده‌اند. عنوان پایان‌نامه‌ی مسعوده«جنبه‌های مشترک در اشعار حافظ و خیام»  است. شاه‌پیری دل در گرو عرفان دارد. «جلوه‌‌های عرفانی در اشعار استاد خلیل‌الله خلیلی» عنوان پایان‌نامه‌ی او است.

مسعوده به رسانه‌ی رخشانه گفته است، به دلیل فرمان اخیر طالبان، تاکنون پایان‌نامه‌اش از سوی دانشگاه تایید نشده است.

طالبان اخیرا طی فرمانی، دانشگاه‌ها را به‌روی دختران بسته‌اند.

مسعوده آموزگاری را دوست دارد و عاشق گویندگی در رادیو است. او گاهی شعر نیز می‌سراید. شعر عاشقانه را بیش‌تر می‌پسندد. این درحالی است که این هر سه خواسته‌ی مسعوده، توسط طالبان ممنوع اعلام شده است.

طالبان سرودن اشعاری مشابه به «ساز و سرود» را ممنوع کرده‌اند.

به گفته‌ی مسعوده، او می‌خواهد که از هر کلمه‌ در شعرش، عشق ببارد. درحالی‌که چشمان مرواریدگونه‌اش دور خود می‌چرخد، تازه‌ترین شعری را که سروده، دکلمه می‌کند: «می‌خواهم همیشه تو را در قلبم نگاه کنم- دل سنگ تو ملعون، به محبت آشنا کنم- جگرم سوخته از بس که با من بی‌وفا بودی- خواهم که تو را به عشق خود مبتلا کنم.»

مسعوده علاقه‌مند آهنگ‌های آرام و عاشقانه نیز است. وقتی آهنگ«من انتظار آمدنت، نی نگو، بیا» را از غزال عنایت، زمزمه می‌کند، احساس لطیفی از جنس عشق در چشمان نابینایش موج می‌زند.

مسعوده یک راز دارد. یک راز بزرگ و اما ساده؛ او عاشق است. به قول خودش: «دل‌باخته‌ی پسری مو فرفریِ قد بلندِ چهارشانه»؛ اما ترحیج می‌دهد حرفی از کسی‌که دوست دارد را به زبان نیاورد: «این یک راز است و بگذار راز باقی بماند.»

در واقع، او از افشا شدن این راز خودش می‌ترسد. مبادا زنان و دختران همسایه‌هایش پشت سرش افسانه بسازند: «دختر نابینای عاشق». سپس ساکت می‌شود و سعی می‌کند موضوع داستان را به جای دیگری بکشاند. این شعرواره را زمزمه می‌کند: «صدای تو به قلبم آرامش می‌بخشد و تسکین‌دهنده است- روح و روانم به صدای تو آرمیده بود.»

وقتی از او می‌پرسم که این شعر را برای کسی سروده؟ جواب‌اش مثبت است، برای کسی‌که دوستش دارد. نام مستعار«حدیثه» را برایش برگزیده است.

«معلولیت، محدودیت نیست»

شاه‌پیری نیز همانند مسعوده، از روی علاقه به ادبیات فارسی و شعر و شاعری، در آزمون سراسری کانکور، دانشکده‌ی ادبیات فارسی دانشگاه کابل را انتخاب کرده است.

شاه‌پیری می‌گوید: «نطاقی در رادیو را زیاد دوست دارم.»  او با اشاره به جمله‌ی معروف«معلولیت، محدودیت نیست» می‌گوید: «در صنف دانشگاه، به‌جز چند نفر نابینا، باقی همه بینا و سالم و تندرست بودند. ما با آن‌ها در درس خواندن رقابت می‌کردیم؛ این کار ساده‌یی نبود. به دلیل این‌که آن‌ها فکر نکنند نابینایان ناتوان هستند و درس خوانده نمی‌توانند، ما بسیار تلاش می‌کردیم تا از آن‌ها بیش‌تر نمره بگیریم.»

شاه‌پیری با وجودی‌که نابینا بوده، اوسط نمرات‌ دانشگاهش همیشه بالاتر از ۷۵ درصد بوده است.

شاه‌پیری نیز از محدودیت‌های طالبان علیه زنان دل پردرد دارد. او گفته است: «خیلی زیاد متاثر هستم که دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی به‌روی دختران بسته شده است.»

دو خواهر روشن‌دل با راه رفتن هیچ مشکلی ندارند. گاهی حتا بدون عصای راهنما از خانه بیرون می‌شوند. هنگام راه رفتن، چنان قدم برمی‌دارند که به سختی می‌شود تشخیص داد که آنان نابینا هستند. وقتی مسعوده از باغ‌چه‌ی کوچک گوشه‌ی شرقی حویلی به سوی دروازه می‌آید، احساس نمی‌شود که نابینا باشد.

مسعوده گفته است: «خداوند اگر برای ما چشم نداده، در بدل آن حافظه‌ی قوی داده است. کافی است فقط یک‌بار جایی قدم بگذارم، تمام مسیر را در حافظه‌ام می‌سپارم.»

مریم، مادر مسعوده و شاه‌پیری می‌گوید که نابینایی این دو فرزند دخترش مادرزادی است. او می‌گوید: «مسعوده و شاه‌پیری را بسیار به سختی و هردم شهیدی و با کمک‌های مردم و همسایه‌ها تا این‌جا رساندیم.»

 به گفته‌ی او، هردو از زمان تولد، چشمان‌شان عادی نبودند. حرکات چشمان‌شان بر خلاف سایر کودکان غیر منظم بود: «به دلیل مشکلات اقتصادی، آن زمان نتوانستیم به داکتر مراجعه کنیم. صبر کردیم تا شاید به مرور زمان خوب شود؛ اما نشد.»

عیدمحمد، حالا پیر شده است. او در جوانی‌اش چاه‌کن بوده است. او با کندن چاه، فرزندان خود را بزرگ کرده است. عیدمحمد و مریم به‌شمول مسعوده و شاه‌پیری، ۸ فرزند دارند.

از وقتی‌که طالبان برگشته، فقر نیز در خانه‌ی عیدمحمد چمبره انداخته است. دین‌محمد و فیصل پسران کوچک عیدمحمد هستند. تا خزان امسال آن‌ها در قرغه دکان داشتند؛ اما دکان خود را فروختند و این روزها در تلاش اند تا از راه قاچاقی، برای کار به ایران بروند.

مریم در جواب پرسشی که این روزها چی‌قدر سخت می‌گذرد، می‌گوید: «گفته‌ی یگان‌تا، روز‌هایی است که تیر میشه دیگه. در این زمستان سرد، خانه‌ی خوده با برگ خشک‌شده‌ی درختان که در خزان جمع کده بودیم، گرم می‌کنیم. نه بخاری داریم، نه چوب و نه هیچ‌چیز دیگری برای گرم شدن.»

اما در واقع دغدغه‌ی اصلی مریم گرسنگی و سرما نیست؛ این سرنوشت مسعوده و شاه‌پیری است که او را نگران‌تر کرده است. آن‌هم در روزگاری‌که معلولان فراموش شده و زندگی زنان به چهاردیواری خانه خلاصه شده است . مریم با بغضی در گلو می‌گوید: «بچیم! همین‌قدر دعا می‌کنم که خدا خودش دست این دو پاره‌ی وجودم را بگیرد که آن‌ها صاحب خودشان شوند. تا من هستم که سوخته و تپیده از آن‌ها مواظبت می‌کنم؛ اما وقتی من نباشم، کوتاو(غصه‌دار) می‌شوند.»  

افراد دارای معلولیت در افغانستان با مشکلات زیادی مواجه اند. اگر معلول زن هم باشد، این مشکلات مضاعف‌اند.

بر بنیاد تخمین سازمان صحت جهانی، 450 هزار فرد نابینا در افغانستان وجود دارد. روشن‌دلانی که یا نابینا به دنیا آمده‌اند و یا جنگ دنیای آن‌ها را تاریک کرده است.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

پشتو English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری