یک روز پس از برگزاری اولین جشنوارهی سارک در بامیان، پشت دروازه خانه یکی از دخترانی که در آن جشنواره ترانه خوانده بود، جمله:«به خانه رقاصه خوش آمدید»، تعدادی از آدمهای روستا را پیش خانه نسیمه امید گردهم آورده بود.
آن صبح با آفتاب گرم و سرخگونش برای خانواده نسیمه سرد و تاریک بود. آنها سعی میکردند که سریعتر آن جمله را از روی دیوار پاک کنند و به مردم هم توجیهی سرهم کنند تا دست از سرشان بردارند.
جملهای که توهین آشکارا به هنر نسیمه و خانواده او محسوب میشد. این که چه کسی این جمله را بر روی دروازه خانه نسیمه نوشته بود، هیچ وقت مشخص نشد اما؛ این جمله تاثیرات بسیار مخرب بر روح و روان نسیمه گذاشته است. با آن که چند سال از این اتفاق میگذرد؛ اما هنوز نسیمه آن را به یاد دارد و از آن به عنوان« بدترین خاطره زندگیاش» یاد میکند.
در فرهنگ و ادبیات جامعه پدر سالار افغانستان کاربرد واژه « رقاصه» به مثابه توهین و تحقیر زنان به شمار میرود. واژه رقاصه این موضوع را به اذهان عامه تداعی میکند که این زن گناه کار است و «مال همه است». در حالی که برخلاف باورهای عمومی در افغانستان، در دنیای هنر، رقص یک نوع هنر خاصی است که تنها یک تعداد استعداد انجام آن را دارند. در شرایط کنونی هنر رقص یکی از هنرهای معروف و پر طرفدار است که در بسیاری از کشورها مراکزی برای آموزش آن فعال است.
شروع ماجرا؛ آغاز کارهای هنری و فرهنگی نسیمه
در سال ۲۰۱۵ زمانی که بامیان به عنوان اولین پایتخت فرهنگی سازمان همکاریهای منطقهای جنوب آسیا« سارک» شناخته شد، شهروندان این ولایت آمادگی برگزاری جشنوارهای را برای تجلیل از این دستآورد میگرفتند. در این میان هنرمندان نیز هر کدام در بخش موسیقی تلاش داشتن تا بتوانند با هنرنماییهای شان به شکوه این جشن بیافزایند؛ اما گروههای موسیقی و هنری متوجه یک خلاء شده بودند، آن جای خالی زنان هنرمند بود.
در آن زمان هیچ دختری بامیانی بهشکل رسمی در عرصه موسیقی فعالیت نداشت به همین دلیل تلاشها براین بود تا گروه سرود کوچک از دختران ساخته شود. استاد ناصر سروش یکی از آواز خوانان محلی بامیان، آهنگی را در این جشنواره تنظیم کرد که نیاز بود دختران نیز در آن سهم داشته باشند.
او تصمیم گرفت تا یک گروه ۱۰ نفری متشکل از دختران و پسران تنظیم نماید تا این آهنگ بهشکل زیبا و برابر اجرا گردد.
اولین پایههای گروه هنری صلصال با این تصمیم گذاشته شد، بعد از اجرای این آهنگ علاقه شدید به اجرای موسیقی در وجود دختران جوانه زد. دخترانی که در این اجرا سهم داشتن، تصمیم گرفتند که موسیقی را به شکل حرفهای بیاموزند. پنج دختر نوجوان تمرین موسیقی را پیش ناصر سروش فرا گرفتند و با روش اجرای موسیقی کم کم آشنا شدند. بعد از آن گروه صلصال در هر جشنواره ترانه میخواندند و تابوهای موجود را میشکستند.
یکی از آن گروه پنج نفری، نسیمه امید بود که قبل از آن در عرصههای ورزشی و تئاتر نیز فعالیت داشت؛ اما حالا هنر موسیقی را چنان در وجودش یافته بود که گویی حس جداییناپذیر از او است:« انگیزهای که باعث شد من به موسیقی ادامه بدهم جشنواره سارک بود ما بهشکل گروهی، آهنگ یک جهان اعجاز دارد بامیان را با همکاری استاد ناصر سروش اجرا کردیم بعد از آن دیدم که با هنر موسیقی بیشتر خودم را دوست دارم».
در این مدت نسیمه برعلاوه آموزش حرفهای موسیقی به هنر نواختن(زیر بغلی و دمبوره) نیز روی آورده است. او بهرغم تمام چالشهای که در این پنج سال پشت سر گذاشته، ارادهاش برای موسیقی سست نشده است. فشارهای اجتماعی و طعنه و توطئههای که پشت سر یک دختر هنرمند در یک جامعهی سنتی صورت میگیرد، همیشه واضح و قابل لمس است. بعد از یک مدتی نسیمه با فشاری که خانواده بهخصوص پدرش بر او وارد میکند، او هنر را به شکل موقتی ترک میکند و نمیخواهد در ملاء عام اجرا کند اما؛ در خفا نسیمه همچنان به کارهای هنریاش ادامه میداد.
او میگوید:« بعد از این که اکثری از مردم اعضای خانوادهام را طعنه میدادند برای چند مدتی از هنر و موسیقی فاصله گرفته بودم به ندرت سراغ دوستان هنرمندم میرفتم؛ ولی شوقی که به موسیقی داشتم باعث شد دوباره فعالیتهای هنریام را از سر بگیرم».
او بیشتر از یک سال میشود که از گروه هنری صلصال فاصله گرفته؛ ولی به هنر موسیقی بهگونه تکفردی ادامه داده است. در جشنوارهها شرکت میکند، آواز میخواند و مینوازد.
نسیمه امید همه ساله با جمعی از دختران هنرمند از بامیان به قصد فراگیری موسیقی حرفهای به انستیتوت ملی موسیقی در پایتخت کشور میآیند و آنجا چیزهایی را در هنری که دوست دارند بهشکل مسلکی میآموزند.
او از روزهایی میگوید که هنر موسیقی در بامیان هم هوادار داشت و هم مخالفش را. روزهایی که در فضای عمومی اجرا میکردند و با سنگریزهها بدرقه میشدند. خانم امید میگوید:«دقیق سال اش یادم نیست اما در آن سال خانم آریانا سعید در بامیان آمده بود، جشنوارهی بزرگی در پیش بودای بامیان برگزار شد. مردم با شور و هیجان زیاد در این جشنواره شرکت کرده بودند؛ اما زمانی که خانم سعید آهنگ میخواند در عین اجرای آهنگ مردم سنگهای کوچک به سوی او پرتاب میکردند. او گرچه آهنگاش را تمام کرد ولی معلوم بود چه حسی از این عکسالعمل مردم داشت. نوبت به اجرای گروه ما رسید وقتی آهنگ را اجرا میکردیم مردم با سنگ میزدند و در این میان یک سنگ محکم به پیشانی من اصابت کرد، آن سنگ را برای مدتها پیش خودم نگهداشتم، هر وقت آن را که میدیدم به یاد میآوردم که برای چه سنگ خوردم».
خانم امید و دختران هم مسلکاش از سوی جامعه سنتی به شیوههای مختلف تهدید و تحقیر شدهاند. حالا اکثریت دخترانی که از ابتدا در گروه صلصال فعالیت داشتند، به شمول نسیمه این گروه را ترک کردهاند. تعدادی از آنها مهاجر شده و تعدادی هم مانند خانم امید به موسیقی بهگونه تکفردی با مشکلات زیادی ادامه دادهاند. نسیمه میگوید:«یک صبح متوجه شدم در دیوار خانه ما کسی نوشته بود به خانه رقاصه خوش آمدید من با این همه دشواریها مقابله کردم و میکنم تا هنر خود را پرورش و ادامه بدهم».
گرچند اندک در این سالها تغییراتی در ذهنیتعامه نسبت به فعالیتهای زنان در عرصههای مختلف نسبت به سالهای قبل آمده است؛ اما با این هم عرصه فعالیتهای زنان با باورهای نادرست و فرهنگ ناپسند که در جامعه حاکم است به مراتب تنگتر از فعالیتهای مردان است، هر گاه پای فعالیت یک زن در عرصههای هنری و فعالیتهای دیگری مانند آن در میان باشد، او چندین برابر یک مرد باید زحمت و مشقت بکشد تا راهی برای حضورش باز کند.