نویسنده: امین محمدی
بیشتر از چهار صد روز از بسته ماندن دروازههای مکاتب دخترانه بالاتر از صنف ششم در افغانستان زیر سلطه طالبان، اینک اما خبر بسته شدن دروازههای دانشگاهها بهروی دختران، قرائت دینی طالبان از آموزش دختران را به چالش میکشد و پندار این مسأله را که طالبان در خصوص آموزش دختران غرق در یک کجاندیشی بزرگ است، محتملتر میسازد.
جدا از گیروکشی سیاسی نسبت به این مسأله یا امتیازگیری سیاسی، بهنظر میرسد استنباط دینی طالبان در قبال طرد و رد آموزش دختران در متن اسلام پررنگتر است. با این پیشفرض هر عقل سلیمی وادار میشود که با منطق و استدلالات تاریخی روشن کند که در هیچ جای اسلام بر آموزش دختران ممنوعیت وضع نشده است و جلو این کاروان تاریک و راه گم شده باید گرفته شود. اگر واقعا این حصر و مخالفتها با آموزش دختران از نگاه دینی آب میخورد باید روشن ساخته شود که هرگز چنین چیزی در اسلام نخستین نبوده است و باید طالبان بدانند که آموزش و پرورش دختران و زنان در زمان حیات شخص اول اسلام جدی حساب میشد و بدان ارج مینهادند.
اسلام مرد و زن را در تدبیر شئون زندگی به وسیله اراده و کار، مساوی میدانند؛ از اینرو، هردو در تحصیل احتیاحات زندگی و آنچه مایه قوام حیات انسانی است، یکسان میباشند. زن میتواند همانند مرد مستقلا کار کند و مالک نتیجه کار و کوشش خود شود. هرگز اسلام واقعی جنس را سد راه دانش اندوزی نمیدانند. در تمام نقل قولهای دینی در کتب تاریخی معتبر به وضوح این مسائل مطرح شده است که همگی دلایل محکمی بر رد این مقوله است که گویا دختران حق تحصیل ندارند و یا دختران سنین بالاتر حق تحصیل ندارند. به همین خاطر هم است که در هیچ کشور اسلامی چنین چیزی وجود ندارد.
هرچند مسأله آموزش دختران چیزی نیست که بالای آن بحث شود که دختران به مکتب بروند یانه؛ چون این یک موضوع کاملا حل شده و روشن است؛ اما جالب است که هنوز در افغانستان و در حکومت اسلامی طالبان بهقول خودشان هضم نشده است. با این وجود اگر به منابع معتبر تاریخی، حدیثی و فقهی مذاهب اسلامی رجوع گردد، بازهم چیزی به چشم نمیخورد که حتی به اندازه ارزن دلالت بر منع آموزش دختران نماید. این جای پرسش اما باقی است که طالبانی که همواره از «شریعت» دم میزنند، آیا نمیدانند که همان «شریعت» گفته است: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة».
در صحیح «بخاری و مسلم» کتب مورد وثوق اکثریت مطلق مسلمانان ثبت شده است که پیامبر اسلام روزهایی را به تعلیم و آموزش زنان اختصاص داده بودند. گروهی از زنان به خدمت ایشان رسیدند و گفتند: «ای پیامبر خدا، مردان در تمام وقت شما را گرفته و ما بهرهای نداریم، شما، خود روزی را مشخص کنید که خدمت شما باشیم و آنچه را که پروردگار به شما یاد داده است به ما آموزش دهید». فرمود: «فلان روز و فلان روز جمع شوید!». در اسلام نخستین با خیل عظیم از زنان عالم و آگاه روبهرو میشویم که نه تنها به علوم دینی عالم بودند، بلکه به علوم روز چون طب مهارت و دانش داشتند. ازاین میان میتوان به نویسندگان و شاعران چون «علیه بنت المهدی»، «عایشه بنت احمد بن قادم» و «ولاده» دختر خلیفه «مستکفی بالله» اشاره نمود. از زنان پزشک میتوان از «زینب» پزشک بنی اود که به درمان بیماریهای چشم معروف بود نام برد.
اگر حرف اقناع منطقی و عقلی در میان باشد و تعصبات کور و بیمورد در بین نباشد، اسلام محمد و ابوبکر و عمر و عثمان علی، اسلام آموزش ستیز نبود. تاریخ گواه است که در صدر اسلام چقدر به آموزش زنان اهمیت داده میشد. اما چرا باید اسلام طالبان که خود را پیرو شریعت محمدی میدانند؛ سر مخالفت با آموزش و تحصیل دختران دارند و همه روزه محدودیت جدید وضع میکنند. مشکل واقعا کجاست؟ تفسیر و قرائت از دین دچار انحراف شده است؟ یا دانش و عقلانیت درست برای درک موازین دینی وجود ندارد؟ یا آموزههای دینی که سالها در پاکستان تدریس میشدند/میشوند دچار دگرگمی قرار دارند؟ یا نه همه این بگیر و ببندها بهانهای است برای اهداف دیگر سیاسی. خوب، هرچه هست، یک بیعدالتی است. یک بیعدالتی مطلق است که نه در عدالت عمری جایگاه دارد و نه در عدالت علوی. بیعدالتی از جنس قبیحانهترین ظلم و بیشرمانه ترین گیروکشی سیاسی. هرآنچه است، نشان از تحجر بدوی و عقب افتادگی اندیشهها است که امروز ریشه و جان افغانستان، آینده و قلب افغانستان را هدف گرفته است؛ چه بد هدفی است و چه بیرحمانه تصمیمی. واقعا آدم انگشت حیرت به دهان میماند که در دنیا چه آدمهای یافت میشود و چه اندیشههای رویکار میآید.
گذشته از همه اینها اگر بحث اختلاط دختر و پسر در مکاتب است و ممنوعیت اختلاط زن و مرد در یکجا از سوی اسلام روی سخن باشد، بازهم واقعیت چیزی دیگری است: در طول بیست سال گذشته به گواهی آمارهای رسمی از سوی وزارت معارف بیشتر از هشتاد درصد تمام مکاتب در تمام افغانستان مجزا بودند. پسران و دختران در مکاتب جداگانه یا تایم درسی جداگانه مشغول آموزش بودند. یونیفورم دختران مطابق به اصول اسلام بودند و اکثرا معلمین زن مصروف تدریس دختران بودند. هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که دختران افغانستان در طول بیست سال گذشته با رفتن به مکتب از اسلام دور شدند؛ بلکه آنها در مکتب و محیط مکتب، اسلام را به صورت آگاهانه و آنچهرا که واقعا اسلام است، میآموخت. ولی متأسفانه باید گفت که حاکمان فعلی افغانستان به مریضی «مجرمپنداری» دیگران و «مقدستراشی خود» مبتلا هستند. در نظر اینها همه مردم افغانستان و کسانی در این سالها زیر حکومت نوین زندگی کردند، گناهکارند و کافر.
درست است که شرایط اینگونه پیش آمده است و چنین کجفهمی و عصبیتهای پوچ و زیانآور سایه بر زندگی دختران انداخته است؛ ولی نباید دست از روشنگری برداریم. تلاش مداوم برای روشنگری لازم است تا به این جماعت جهل زده فهمانده شود که راهی که آنها در پیش دارند، به بهشت ختم نمیشود.