رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

پذیرش زن در جامعه و مفهوم قدرت

۱۸ حوت ۱۴۰۰
پذیرش زن در جامعه و مفهوم قدرت

عکس: ارسالی به رسانه‌ی رخشانه.

نویسنده: زکیه شفایی

در روزهای اول زمستان، وقتی که طالبان استاد جلال را دستگیر کردند، بلافاصله دنیای مجازی و رسانه‌های افغانی از صدای دادخواهی برای او پر شد. توفان توییتری ایجاد شد و همه خواهان آزادی او شدیم. استاد جلال خوشبختانه چندی بعد آزاد شد. مدتی قبل‌تر از آن، رییس زندان زنان هرات عالیه عزیزی دستگیر شده بود و تاکنون خبری دقیق از سرنوشت او در دست نیست. اما مدتی طول کشید تا کسی برای آزادی او نیز صدا بلند کند و آن بسیجی که با چنان شتاب و سرعتی برای آزادی استاد جلال ایجاد شد، به نوع دیگری برای او هم شکل گیرد. اما با وجود آن هم، صداها و تلاش‌ها برای آزادی عالیه عزیزی به آن بلندی و گستردگی نبود. پرسش اینجاست: چرا؟

در کنار مسایلی چون طبقه اجتماعی، شهرت، و قومیت که در این “مورد خاص” نقش‌هایی انکارناپذیر داشتند، برجسته‌ترین مساله، “زن” بودن خانم عزیزی بود. در تعاملات اجتماعی در جامعه افغانی، به جرات می‌توانم بگویم “مرد” بودن به خودی خود “قدرت” است. زن اغلب نادیده گرفته می‌شود؛ به سکوت خوانده می‌شود؛ زن و آرمان‌هایش در “تقدس مادری” فروکاسته می‌شود؛ درکل در این جامعه مساله‌ی زنان مساله‌ای حاشیه‌ای است [ صرف‌نظر از استثنای نفع بردن از نام “زن” در بازی‌های سیاسی و اقتصادی دو دهه پروژه ناکام “دموکرات‌سازی”]. بارها تجربه شده سخنی که از گلوی مردی بیرون می‌برآید، بهتر و زودتر شنیده می‌شود و موثریت دارد اما اگر همان سخن با صدای زنی گفته شود، به مشکل شنیده می‌شود.

پیش از آنکه به این موضوع بپردازم، اجازه بدهید تا مختصر تعریفی از “اقتدار و قدرت[1]” داشته باشم. برای ملموس کردن مفهوم “اقتدار و قدرت” اینجا عمدا از تعریف اقتدار و قدرت در حوزه “سیاست” پرهیز کرده، و قدرت را به عنوان جنبه‌ای از تعاملات اجتماعی بررسی خواهم کرد.

به زبان ساده، از دیدگاه تعاملات اجتماعی، “قدرت” مساله‌ای “بین‌فردی” است و آن توانایی فرد برای وادار ساختن فرد دیگری به انجام کاری یا باورمند ساختن او بهِ امری است. به عبارت دیگر، میزان “نفوذی” است که یک فرد می‌تواند بر “فضای زندگی” فرد دیگر و یا اجتماع اعمال کند، تغییری به وجود آورد و خواسته خود را محقق بسازد.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

یونیسف کارزار «نخستين غذاى افغانستان» را آغاز کرد

هلو ترست: بیش از ۸۰ درصد قربانیان ماین‌ها در افغانستان کودکان هستند

قدرت در تعاملات روزانه اجتماعی از نیازهای غیرقابل چشم‌پوشی هر فرد است. اهمیت “قدرت” را  می‌توانیم در مثال ساده  رابطه والدین-فرزندان مشاهده کنیم. “قدرت” مادر/پدر است که فرزندان را حرف‌شنو و ملزم به نظم و مقررات خانه می‌کند. یا مثال دیگر رابطه دوستی یا کاری است. آن میزان “نفوذ” یا “تاثیری” که یک دوست/همکار بر دوست/همکار دیگر دارد، تا خواسته او عملی شود، همان “قدرت” اوست. ازین دیدگاه، میزان قدرت فرد از عواملی چون خصوصیات فردی شخص مانند میزان اعتماد به نفس، تخصص و دانایی، و همچنان دسترسی به منابع و موقعیت اجتماعی فرد متاثر است.

اما گذشته از این عوامل، جنسیت فرد چه نقشی دارد؟ آیا زنی با اعتماد به نفس، متخصص و دانا، در موقعیت اجتماعی مناسب و برخوردار از برخی منابع همان نفوذ و قدرتی را دارد که مردی در شرایط مشابه او؟

تجربه و چشم‌دیدها نشان می‌دهد که از دید جنسیتی معادلات تغییر می‌کند. میزان تاثیرگذاری، نفوذ و قدرت زنان اغلب هم‌درجه همتایان مرد نیست و در رده‌ای پایین‌تر قرار می‌گیرد. جنسیت بر شدت و ضعف “قدرت و نفوذ” نقش قابل‌ملاحظه‌ای دارد. بگذارید این مساله را از سه دیدگاه مختصرا شرح بدهم:

الف- اعمال قدرت غیر مستقیم در برابر مستقیم

بیایید به مثال رابطه والدین-فرزندان در تعریف قدرت نگاهی دوباره‌ و عامیانه‌تری بیاندازیم. تجربه اکثریت ما این گونه است که در درون خانواده‌ها برای مدیریت خانه و تربیت فرزندان از پدر، “اقتدار” و از مادر، “محبت” توقع می‌رود. هرچند که هم اقتدار و هم محبت اینجا همان وسیله “اعمال نفوذ و قدرت” و غایت آن هم همان “تربیت و نظم” است. در فرایند تربیت در درون خانواده و متعاقبا جامعه‌پذیری، طفل می‌آموزد که نوع اعمال قدرت “پدر” به عنوان نماد “مرد” مستقیم و بی‌واسطه است، فوریت دارد و لازم الاجرا است. اینگونه “اعمال نفوذ”، خصلتی مردانه محسوب و نام‌های قدرتمندی چون “سیاست”، “درایت” و البته خود واژه  “قدرت” را به خود می‌گیرد.  اما شیوه اعمال قدرت “مادر” به عنوان نماد “زن” غیرمستقیم است. چون اساس آن باید به واسطه ناز و نوازش و بر پایه محبت باید باشد؛ فوریت ندارد و گاهی هم قابل اغماض است. این نوع اعمال نفوذ و قدرت که غالبا خصلتی زنانه و در خور زنان محسوب می‌شود، نظر به جایگاه زن نام‌های گوناگونی به خود می‌گیرد؛ و در دایره مفاهیمی چون “محبت” و “افسون” تا “مکر”، “حیله”، “فریب” و حتا “فتنه” می‌چرخد.

در چوکات این تعریف، اعمال نفوذ و قدرت مستقیم “فرادستانه” اما اعمال نفوذ و قدرت غیر مستقیم “فرودستانه” است. پدر/مرد همیشه شنیده می‌شود. تاثیرگذار است. خواست او اولویت است و در آن تردیدی نیست. مادر/زن اما با مکث و تامل شنیده می‌شود؛ فوریت اول ندارد؛ و خواسته او قابل اغماض است. این باورها را کودک از همان روزهای اول در درون خانواده می‌آموزد؛ این مفاهیم در ذهنش نقش می‌بندد و با آن باورها وارد اجتماع می‌شود و این چرخه را دوام می‌دهد.

در این میان، آموزه‌های رادیکالِ دینی، افسانه‌ها و اسطوره‌های فولکولوریک و ادبیات شفاهی و کتبی، چنین باورهایی را تشدید می‌سازد. از داستان هبوط که در آن “زن” متهم است “مرد” را وسوسه کرد، تا میوه ممنوعه بخورد و از باغ عدن به زمین تبعید شود تا افسانه‌هایی که سینه به سینه نقل می‌شد و شب‌های دراز زمستان را کوتاه می‌کرد، تا شاه‌کارهای کلاسیکی چون “شاهنامه” و “هزار و یک شب” و هم‌چنان ادبیات معاصر،  هرگاه که صحبت از زنانی می‌کند که “اعمال نفوذ و قدرت” می‌کنند، آنان را “زیبارویی اغواگر”، “زنی مکار”، “همسری حیله‌گر”، “جادوگری فریب‌کار”، “پری‌چهری افسونگر” و “زنی غیر قابل اعتماد” تصویر می‌کند. و این‌گونه است که دیوارهایی ساخته می‌شود تا صدای زن دشوارتر شنیده می‌شود.

ب- اقتدار و قدرت شخصی در برابر قدرت واقعی

برای فهم این موضوع بگذارید مثالی عینی از جامعه افغانستان بزنیم. زنانی که در دو دهه گذشته در موقف‌های قدرتمندتری قرار گرفتند، با دو نگاه نگریسته شده‌اند:

اول، زنانی که با لبخند، تحمل و بعضا نادیده گرفته شده‌اند. این زنان، از خانواده‌های قدرتمند و پرنفوذ می‌آمدند. دختر، خواهر و یا همسر مرد بانفوذی بودند و پایگاه خانوادگی و قبیله‌ای داشتند. موقف آنان چه در سطح وزیر، نماینده پارلمان، والی و یا رییس سازمانی دولتی و یا غیردولتی از سوی جامعه و به خصوص قلم‌به‌دستانِ انتقادگر تحمل می‌شد و یا در خنثی‌ترین نوعش با سکوت مواجه می‌شد، اما این زنان غالبا با لبخند استقبال می‌شدند و به واسطه قبیله و مردانشان احترام می‌شدند.

دوم، زنانی که در مقابلشان اعتراض و مقاومت شد؛ شدیدا مورد پرسش قرار گرفتند؛ نقد شدند؛ مورد اتهام و افترا قرار گرفتند. این زنان یا کسانی بودند که موقف‌های بلند اجتماعی چون وزارت و معینیت‌ها، کرسی‌های پارلمان و سنا را به دست آورده بودند و یا نام و نشانی در عرصه فعالیت‌های اجتماعی، مدنی و حقوق بشری به هم زده بودند، اما پایگاه خانوادگی قوی نداشتند.

نسبت به این زنان از انتقادهای نرم چون عدم لیاقت و دانش تا بی‌رحمانه‌ترین قضاوت‌ها چون “فساد اخلاقی” و “باج جنسی” روا داشته شد. حال آنکه قدرتمندان مردی هم وجود داشتند که از دانش کافی برای موقف‌های خود برخوردار نبودند و درایت و لیاقتی هم نداشتند. از آن گذشته بعضا از کثیف‌ترین معاملات و حتا از جنایت برای کسب موقفی دریغ نکرده بودند. اما شمشیر انتقاد و افترا در غالب اوقات تنها برای گردن زنان تیز بود.

به باور من، دلیل این نوع برخود باور پنهانی است که می‌توان آن را در درون جامعه یافت. باور به اینکه قدرت در زنان امری شخصی و در حد زیادی خصوصی است، که زن تنها می‌تواند با دوستی، عشق، و عاطفه و حتا مکارگی و عشوه‌گری (چنان که در تعریف مفهوم اعمال قدرت غیر مستقیم شرح دادم) به قدرت دست یابد.

 قدرت زنانه ماهیت غیر مستقلی دارد که بر اساس یک رابطه استوار است و نیازمند “تایید از سوی نیرویی مردانه” است. حال آنکه قدرت در مردان واقعی و اصیل است. از دسترسی مردان به منابعی چون ثروت، دانش، نیروی انسانی (قبیله/طایفه/قوم) و البته درایت و سیاست آنان منشا می‌گیرد و ماهیت مستقل و مهم‌تر این که در اکثریت حالات، ماهیتی مشروع دارد.

 اما برعکس قدرت زنان، در اکثریت حالات ماهیتی نامشروع دارد. سمبولیک است و روی محور توطیه و نیرنگی می‌چرخد. از همین روست که تاکنون قدرت زن در عرصه سیاست و اجتماع، قدرتی در سایه و غیرواقعی فرض شده است؛ و زنان و صدایشان در غالب موارد جدی گرفته نمی‌شوند.

ج- خود کم‌انگاری در برابر شایستگی

مساله دیگری که لازم می‌دانم در اخیر به آن اشاره کنم، نوع نگاه زن به خود است. زن در سنت جوامع مردسالار (که اکثر جوامع جهان اینگونه‌اند و فقط غلظت و رقت آن متفاوت است) موفقیت‌های خود را دست کم می‌گیرد. غالبا از نگاه استعداد، منطق و خرد خود را در جایگاه پایین‌تری از مردان می‌بیند. این نوع نگاه از کجا می‌آید؟ طبعا از تاثیر جامعه بر زن که از زن توقع می‌کند ضعیف و کم‌دانش‌ باشد. نظام مردسالار برای او توجیه ارایه می‌کند و محدودیت‌ها را برمی‌شمارد.

توجیهاتی چون این که زن نسبت به مرد تجربه اجتماعی کمتری دارد؛ زن نظر به قدرت بدنی کمتری که دارد، آسیب‌پذیر است. بنابراین بیشتر در خانه است. در بیرون از خانه و سفر و کسب ‌تجربه‌های اجتماعی محدودیت دارد؛ از سوی دیگر زن با دلایل بیولوژیکی و وظیفه‌ی بقای نسل و فرزندآوری که طبیعت به عهده او گذاشته است، در دوره‌هایی از زندگی خود باید خانه‌نشین و طبعا از جامعه دور باشد.

 چنین توجیهات و تاکیدهای مکرر بر ضعف‌ها و محدودیت‌هاست که زن خود نیز به آن باورمند می‌شود و نگاهی خود کم‌انگارانه به شایستگی‌ها و لیاقت‌های خود دارد. وقتی که زن با چنین نگاهی به خود می‌نگرد، بر لحن او، بر صدای او و بر عملکرد و نحوه اعمال قدرتش سایه می‌افکند؛ و طبعا اجتماع او را آنگونه که شایسته و بایسته است، نمی‌شنود.

اما چاره چیست؟ آیا زن باید خود را تغییر بدهد؟ تا حالا آنچه که من تجربه کرده‌ام، همین بوده است. زن قدرتمند با عنوان “مردواری” تعریف و تمجید شده است. از زن توقع رفته است که خود را بازتعریف کند. ویژگی‌های شخصیتی خود را پرورش دهد. روی صدا و لحن صحبتش کار کند، تا تُنی شبه‌مرد پیدا کند. ظاهرش را تغییر دهد. پس پوشش او بیشتر شبیه مرد شد.

 به عنوان مثال از ابتدای قرن بیستم، پطلون/شلوار پوششی محبوب و رایج برای زنان شد که در سده‌های قبلی آنگونه نبوده است. در رقابت قدرت، همواره به دانش زن، با دیده تردید نگریسته شده است، همیشه دانش زنان ناکافی انگاشته، و منطق‌شان به پرسش گرفته شده است و از آن‌ها به طعنه خواسته می‌شود که بیشتر بیاموزند. اما آیا این‌ها موثر بوده است یا اصلا موثر بوده می‌تواند؟

در این مورد، من با خانم مری بیرد[2] نویسنده کتاب “زنان و قدرت” موافق هستم که می‌گوید “زنان به بازتعریف نیاز ندارند ” چرا که بازتعریف زنان تغییر شگرفی ایجاد نکرده است و خود نیز نشان دهنده تحمیل خواسته نظام مردسالاری به زن است. خود زن باید در اجتماع به رسمیت شناخته شود اما مفهوم قدرت بازنگری شود. چنانچه که خانم مری بیرد نیز می‌گوید این مفهوم قدرت است که باید بازتعریف شود”. قدرت نباید امری پنداشته شود که صرفا مردان نسبت به آن ارجحیت دارند و شایسته‌تر هستند. قدرت باید قابلیت ایجاد تغییر باشد که امری مردانه یا زنانه نیست. من معتقد هستم که هر کدام ما قابلیت تغییر در درجه اول در خود و سپس در جامعه‌های کوچک اطراف خود را داریم. ایمان بیاوریم به خلق دنیایی که همه انسان هستیم. هم برابر هستیم و از محدوده تنگ و تاریک “برتری جویی جنسیتی” عبور کرده‌ایم.


[1]  اینجا برای زدایش آن بار منفی‌ای که گاهی “قدرت”/مترادف با “زور” می‌تواند داشته باشد، دو کلمه “اقتدار و قدرت” را توامان با یکدیگر استفاده کرده‌ام.

[2]  مری بیرد، کتاب “قدرت و زنان؛ یک مانیفیست” را در سال 2017 نوشته است. من این کتاب را نخوانده‌ام اما ایده‌ی این نوشته را با تاثیر از سخنرانی خانم بیرد به وام گرفته‌ام. این سخنرانی در آدرس یوتیوپ قابل دسترس است.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری