رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
En
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

روزگار دختران بازمانده از دانشگاه در «زیباک» بدخشان: کار شاقه، رویای نیمه‌تمام، غم بزرگ در دل

۲ سرطان ۱۴۰۴
روزگار دختران بازمانده از دانشگاه در «زیباک» بدخشان: کار شاقه، رویای نیمه‌تمام، غم بزرگ در دل

راست تصویر، لینا ( نام مستعار)، چپ، راحل ( نام مستعار)/ عکس: رسانه‌ی رخشانه

نوشان عصیان

لینا (نام مستعار) نزدیک به هزار روز است که هر صبح، از پنجره‌ی اتاقی که رو به کوه‌های بلند زیباک باز می‌شود، با دلی پر از حسرت و ناامیدی به بیرون می‌نگرد؛ به یاد روزهایی که تنها یک قدم با پایان دانشگاهش فاصله داشت.

حرف‌های خود را از آخرین اتفاقی که برای رویای نیمه‌تمامش رقم خورد، شروع می‌کند: «آخرین باری که برای شروع سمستر ششم به کابل می‌رفتم، صبح زود با برادرم آماده شدم. به او گفتم: این بار، بخیر که برگشتم، با مدرک فارغ‌التحصیلی به زیباک برمی‌گردم… اما با چشمان پر از اشک و دلی پر از درد برگشتم.»

لینا، ۲۴ ساله، یکی از معدود دخترانی بود که قبل از سلطه‌ی طالبان از قریه‌ی «ریدخود» ولسوالی زیباکِ ولایت بدخشان در دانشگاه کابل تحصیل می‌کرد. اما حالا، به جای دانشگاه، دستانش در دل خاک و خار زمین‌های کشاورزی زمخت شده است. رؤیایی که روزی در صنف دانشگاه جان می‌گرفت، امروز زیر آفتاب داغ و میان کلوخ‌های سخت، نفس می‌کشد.

وزارت تحصیلات عالی رژیم طالبان به تاریخ ۲۹ قوس سال ۱۴۰۱ دانشجویان دختر را از رفتن به دانشگاه منع کرد. وزارت تحصیلات عالی طالبان در مکتوبی گفته بود: «به استناد به مصوبه‌ی بیست‌وهشتم سال ۱۴۴۳هـ.ق، تحصیل برای دانشجویان طبقه‌ی اناث تا اطلاع ثانوی تعلیق می‌باشد.»

این مطالب هم توصیه می‌شود:

یک زن در ننگرهار بر اثر تب دنگی جان باخت

 مردی در کنر همسر و پسر ۹ ساله‌اش را با شلیک گلوله به‌قتل رساند

این گزارش، روایت سه دختری از ولسوالی زیباک بدخشان است که تا پیش از طالبان دانشگاه می‌رفتند. آن‌ها حالا مجبور به ازدواج، تن دادن به کارهای شاقه و گرفتار ناامیدی شده‌اند.

جایی که لینا زندگی می‌کند، از دوردست‌ترین نقاط بدخشان به مرکز این ولایت است؛ با جاده‌های پرپیچ‌وخم و دسترسی دشوار. ولسوالی کوهستانی زیباک در ۱۲۰ کیلومتری شهر فیض‌آباد، مرکز ولایت بدخشان و در مرز با پاکستان قرار دارد.

لینا تمام روز را زیر آفتاب سوزان، با تنها یک وعده‌ی غذایی ناکافی، روی زمین کشاورزی، کار می‌کند. اما چنین کارهای شاقه‌ای برای زنان در مناطق دوردست افغانستان، از جمله در زیباک بدخشان، معمول است. از همین‌رو، لینا شکایتی آن‌چنانی از این کار شاقه ندارد؛ اما درد بزرگ در دل  او، رؤیای نیمه‌تمام دانشگاه است: «زمین‌داری، مالداری یا هر کار دیگری در این‌جا برای ما سخت نیست؛ عادت کرده‌ایم. اگر با این کارها خودمان را مصروف نکنیم، نمی‌شود، هرچند که سخت و طاقت‌فرسا باشد… فقط یک قدم مانده بود… یک سال مانده بود تا فارغ شوم. سه سال درس خواندم، تلاش کردم، بی‌پولی، کم‌خرجی، گرسنگی و تشنگی را تحمل کردم، اما حیف شد. حالا مجبور هستم به‌جای درس و دانشگاه، تمام روز در زمین‌ها کار کنم؛ تا گرسنه نمانیم، تا چرخ زندگی‌ ما بچرخد.»

لینا پیش از حاکمیت طالبان در افغانستان، در سال ۱۳۹۸ از طریق آزمون سرتاسری کانکور، با کسب ۲۴۰ نمره وارد رشته‌ی اقتصاد دانشگاه کابل شد.

این گفت‌وگو با لینا زمانی انجام شد که او در حال خشاوه‌کردن زمین کچالو بود. با دست‌های زمخت‌شده از کار، زمین را شیار می‌زد و معلوم بود که دلش برای دانشگاه می‌تپد.
برایم گفت: «می‌فهمی پول راه و مصرف دانشگاه را از کجا پیدا می‌کردیم؟»

خودش هم پاسخ سؤالش را داد: « پدرم مال{گوسفندان} می‌فروخت، برایم پول می‌فرستاد تا درس بخوانم. به آینده‌ام امیدوار بود. اما چی شد؟ همه‌ش خراب شد.»

لینا با خانواده‌ی ۱۳ نفره‌اش زندگی می‌کند. درآمد اصلی‌شان از کشاورزی و مالداری تأمین می‌شود. بخشی از دست‌رنج‌شان را می‌فروشند و در بدل آن، نیازهای روزمره‌ی زندگی‌شان را می‌خرند.
او می‌گوید: «آرزو داشتم بعد از ختم درسم، وظیفه‌ی خوبی پیدا کنم، خانواده‌ام را با خودم به فیض‌آباد یا کابل ببرم، از این مشقت و کارهای سخت روستا نجات‌شان بدهم… و اگر روزی به روستا برگشتم، فقط برای چکر و سیاحت باشد. اما متأسفانه نتوانستم؛ طالبان اجازه ندادند.»

به گفته‌ی لینا، صحبت درباره‌ی آن روزها برایش دردناک است؛ زیرا دیگر خود را فردی طردشده از جامعه می‌داند.
در حالی که داشت اشک چشمانش را پاک می‌کرد، گفت: «اگر طالبان اجازه می‌دادند، حالا می‌توانستم خانواده‌ام را حمایت کنم… اما حالا خودم بار دوش‌شان هستم و با حس بد و در ناامیدی مطلق روزگار می‌گذرانم.»

براساس آمار وزارت تحصیلات عالی حکومت پیشین افغانستان، ۳۵ تا ۴۵ درصد دانشجویان دانشگاه‌های دولتی را دختران تشکیل می‌دادند. حضور دختران از مناطق دور دست افغانستان در دانشگاه‌ها نیز  تا پیش از طالبان بی‌سابقه بود.

راحل (نام مستعار) ۲۰ ساله هم داستانی مشابه لینا دارد. ساکن یکی از قریه‌های ولسوالی زیباک ولایت بدخشان است که با پدر و مادرش زندگی می‌کند.
او می‌گوید که نصف روز را در زمین‌های کشاورزی کار می‌کند و نصف دیگر را در آشپزخانه، در میان دود و آتش تنور می‌گذراند.

راحل از طریق کانکور سراسری در دانشگاه ادبیات و علوم بشری مزار شریف پذیرفته شده بود، اما پیش از آن‌که پایش به درس و دانشگاه برسد، طالبان دروازه‌ی دانشگاه‌ها را بستند.

حالا راحل در بیرون خانه، زمین‌های کشاورزی را خشاوه می‌کند و در خانه خمیر آماده کرده و  در تنور نان می‌پزد، گاو می‌دوشد و حتی تپک (ساختن کلوخ‌های سوخت از سرگین حیوانات) می‌زند.
دختری که قرار بود راهی دانشگاه شود و آرزویش استاد شدن بود، حالا به زنی خانه‌دار و روستایی بدل شده که مثل یک زن چهل‌ساله، سنگینی تمام کارهای سخت قریه را به دوش می‌کشد :«کاش می‌توانستم کاری بکنم، کاش از دستم کاری ساخته می‌بود که وضعیت را تغییر بدهم. اما به‌عنوان یک دختر روستایی، دورافتاده از همه‌چیز، تمام کاری که می‌توانم بکنم این است که در زمین‌ها کنار پدر و در خانه پا به پای مادرم کار کنم.»

راحل می‌گوید در راه رفتن به طرف ولایت بلخ بود که خبر بسته شدن دانشگاه‌ها را شنید. او لحظه‌ی شنیدن خبر را با جزئیات به خاطر دارد: «ساعت یک بجه‌ی بعد از ظهر بود که از زیباک طرف فیض‌آباد حرکت کردیم. بعد از چهار تا پنج ساعت راه رسیدیم. شب خانه‌ی یکی از اقارب‌ ما ماندیم و قرار بود صبحش طرف مزار حرکت کنیم. اما همان شب، از طریق تلویزیون خبر شدم که دانشگاه‌ها تا امر ثانی بسته شده. کم مانده بود دیوانه شوم. حس کردم همه به‌سویم می‌خندند، مسخره‌ام می‌کنند. از خانه خداحافظی کرده بودم، با دعای پدر و مادرم آمده بودم، پدرم برای مصارف راه و دانشگاه مقداری پول قرض گرفته بود. اما صبح همان روز، دوباره برگشتیم طرف روستا و کارهای شاقه‌اش.»

راحل گفت، پس از بازگشت به روستا، تمام شب را در آغوش مادرش گریه کرده. در طول گفت‌وگو، راحل بارها از دشواری کارهای روستا برای زنان شکایت کرد: «روزها می‌شود که از شش صبح تا شش شام در زمین کار می‌کنیم، مخصوصاً در زمین‌های باقلی. کاری که ما به آن کنریک یا کندن زمین می‌گوییم. این کار کلاً به دوش زن‌هاست. در آخرهای ماه ثور، وقتی باقلی‌ها فقط یک سانتی از زمین بالا می‌شوند، کار کنریک شروع می‌شود. کاری بسیار سخت و طاقت‌فرساست.»

مادر راحل، زنی سالخورده اما بلندبالا و قوی‌هیکل، نگران تنها دخترش است. او نوجوانی خودش و دخترش را پر از رنج و زحمت توصیف می‌کند: «تمام کار قشلاق به دوش زن‌هاست. در خانه کار می‌کنیم؛ از آشپزی تا نان‌پختن. در زمین کار می‌کنیم؛ از کنریک تا خشاوه. مالداری، تپک… همه‌ش به دوش زن‌هاست. اما خوش بودم که آینده‌ی اولادم از این رنج‌ها دور باشد. اما نه، نبود. آخرش هم غم درس‌نخواندن‌شان اضافه شد به همه زحمت‌هاشان.»

طاهره (نام مستعار)، ۲۱ ساله، نیز مثل راحل و لینا، غم بزرگی در سینه دارد. او محصل رشته‌ی نرسنگ در یکی از انستیتوت‌های خصوصی فیض‌آباد بود. اما حالا پدرش به این دلیل که نه درس است و نه کار، مجبورش کرده تا ازدواج کند.

طاهره، ساکن قریه‌ی داروند است و در یک خانواده‌ی هشت‌نفری زندگی می‌کند.
او می‌گوید: «کلآ از زندگی ناامید شدم. مه سه سمستر را خوانده بودم، نصفش را سپری کرده بودم، قرار بود یک‌ونیم سال بعد ختم کنم، اما نشد. تا وقتی در فیض‌آباد بودم، راحت‌تر بودم و اصلاً نامزاد هم نشده بودم. در شهر، اگر کسی تا ۳۰ سالگی هم عروسی نکند، کسی کارش ندارد. اما د اینجا، اگر ۱۸ یا ۱۹ ساله باشی و مجرد، زود لقب خانه‌مانده می‌گیری. بسیار دخترهای همسایه‌ما را، چون مکتب بسته شده، به شوهر دادند. دخترهای خوردخورد، ۱۵ یا ۱۶ ساله، عروس شدند.»

طاهره با اشاره به کتاب و دفترهای درسی‌اش که در گوشه‌ی صندوقچه، زیر لباس‌های عروسی‌اش مانده، می‌گوید، شاید هرگز دوباره فرصت نکند به سراغ آن‌ها برود.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره رخشانه
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری