رسانه رخشانه
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری
English
پشتو
حمایت
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
رسانه رخشانه
حمایت

روایت زنان؛ رویای نیمه‌تمام

۱۷ جدی ۱۴۰۳
روایت زنان؛ رویای نیمه‌تمام

عکس: ارسالی به رسانه‌ی رخشانه

فرشته محمدی

هر چیزی در زندگی به وقت‌اش لذت خاص خود را دارد. اگر از زمان آن بگذرد، دیگر بودن و نبودنش فرقی ندارد. رویای من نیز همین‌گونه نیمه‌تمام ماند.

اگرچه در آینده ممکن است به واقعیت بپیوندد، اما دیگر برایم اهمیتی نخواهد داشت. رویای من از سال ۲۰۱۶ آغاز شد، سالی که بزرگ‌ترین آرزوی من شکل گرفت. یکی از روزهای داغ تابستان، در خانه نشسته بودم. فکر کنم تاریخ ۱۰ اسد بود که همزمان با اوج گرمای تابستان در افغانستان است. در آن لحظه، با خانواده‌ام دور هم نشسته و مشغول قصه‌گویی بودیم. ناگهان دختر همسایه‌ سرزده به خانه‌‌ی ما وارد شد. او علاقه‌ی زیادی به فوتبال داشت و پیشنهاد کرد که تلویزیون را روشن کنیم تا  بازی «الکلاسیکو» را تماشا کند، چون تلویزیون خودشان خراب شده بود.

تلویزیون را که روشن کردیم، بازی شروع شد. بازی میان تیم‌های بارسلونا و رئال مادرید بود. من هنوز هیچ چیزی از این تیم‌ها نمی‌دانستم، اما بازی برای من هم جذاب تمام شد. عادت دارم که اگر چیزی برایم جالب باشد، خیلی زود آن را یاد می‌گیرم. بازی ۹۰ دقیقه طول کشید و تا آخر تماشا کردم. دختر همسایه‌ام طرفدار سرسخت رئال مادرید و رونالدو بود، ولی من از همان ابتدا از بازی بارسلونا خوشم آمد و  قلب من به مسی و بارسلونا گره خورد؛ آن‌قدر که با هر گل، انگار خودم پیروز میدان بودم.فو

بازی به نفع بارسلونا تمام شد و من خیلی خوشحال شدم. پس از آن روز، علاقه‌ام به فوتبال روز به روز بیشتر شد. در آن زمان  مکتب می‌رفتم و تیم فوتبال مکتب، فقط مخصوص پسرها بود و دختران چنین فرصتی نداشتند. در مکتب فقط یک میدان فوتبال وجود داشت که صاحب بلا منازع آن پسران بودند.

این مطالب هم توصیه می‌شود:

روشنایی‌ای که با دستان دختران جان می‌گیرد؛ بازدید از یک کارگاه کوچک تولید لامپ

تیم ملی فوتبال زنان افغانستان لیبیا را مقتدرانه شکست داد

من همیشه آن‌ها را تماشا می‌کردم. یک روز یکی از آن‌ها به من گفت: «می‌خواهی فوتبال بازی کنی؟» از شنیدن این جمله خیلی تعجب کردم، چون دوست داشتم فوتبال بازی کنم، اما نمی‌دانستم چطور. گفتم: «نه، من یاد ندارم.» ولی او گفت: «من فوتبال بازی می‌کنم، تو فقط تماشا کن و به تو می‌گویم چگونه فوتبال بازی کنی.» بسیار هیجان‌زده شدم و به تماشای بازی آن‌ها ایستادم.

 دوستان دیگرم هم به جمع من پیوستند و با هم بازی را تماشا کردیم. یک هفته‌ای تمام کار ما همین بود. پنج دختری بودیم که علاقه‌مند بازی فوتبال شده بودند. روزی با پیشنهاد یکی از پسران وارد بازی شدیم. خیلی سریع قوانین بازی فوتبال را یاد گرفته بودیم. روزی هم که بازی کردیم همه‌ی دختران خیلی خوش درخشیدند. این باعث شد که مکتب تیم دخترانه را تشکیل دهد.

 روزهای شنبه به جمنازیوم می‌رفتیم و فوتبال بازی می‌کردیم. ابتدا تعداد اعضای تیم دختران کم بود، اما بعداً به ۱۴ نفر رسیدیم. دو سال در آن تیم بازی کردم و هر روز سخت تمرین می‌کردم. حتی تصمیم داشتم که روزی به تیم ملی راه یابم. در همین دوران، با چند نفر از بازیکنان تیم ملی آشنا شدم و قرار بر این شد که در آزمون تیم ملی شرکت کنم، اما شرایط زندگی به من این فرصت را نداد. چون من دختر هستم، بسیاری از خانواده‌ها آزادی کامل به دختران خود نمی‌دهند.

من هم جزو آن دسته از دخترانی بودم که با ممانعت خانواده و جامعه روبه‌رو شده بود. چرا که جامعه ما سنتی است و در آن دختران نمی‌توانند آزادی کامل داشته باشند. بسیاری از وقت‌ها ممانعت خانواده‌ها ناشی از همین باورهای اجتماعی است که در نهایت ما قربانی آن می‌شویم.

بخاطر همین من نتوانستم در آزمون تیم ملی شرکت کنم. سال‌ها گذشت و رویای من همچنان نیمه‌تمام باقی ماند. هنوز هم وقتی در کوچه‌ و پس‌کوچه‌ها پسرانی را می‌بینم که فوتبال بازی می‌کنند، با حسرت به آن‌ها می‌نگرم. از عمق دلم می‌خواهم به آن‌ها  بگویم؛ می‌شود من هم با شما فوتبال بازی کنم؟ اما می‌دانم که جواب آن‌ها چیست.
اگر جواب آن‌ها مثبت هم باشد، موانع بزرگ‌تری است که هرگز به دختران اجازه نمی‌دهند قدم به سوی رویاهای خود بردارند.

 این مسائل باعث شد که رویای بزرگ من که سال‌ها در ذهنم پرورانده بودم، ناتمام بماند. حالا اگر در آینده فرصتی داشته باشم که دوباره فوتبال بازی کنم، فکر می‌کنم دیگر برایم اهمیتی نخواهد داشت. زیرا آن چیزی که در لحظه می‌خواهی لذت دارد، نه بعد از آن که شور و شوقش از دل رفته باشد. چیزی که خیلی خوب فهمیدم این است که هزاران رویای ناتمام باقی می‌ماند، آن هم در سرزمینی به نام افغانستان که حاکم آن طالبان است، اگر دختر هم باشی که وامصیبتا.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

  • درباره رخشانه
  • هیات امناء
  • اصول و خطوط کاری
  • تماس با ما
FR Fundraising Badge HR

Registered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT

Copyright © 2024 Rukhshana

پشتو English
نتایجی یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج جستجو
  • خبر
  • گزارش
  • تحلیل و ترجمه
  • پرونده
  • روایت
  • گفت‌و‎گو
  • ستون‌ها
    • عکس
    • دادخواهی
    • آموزش
  • درباره
    • هیات امناء
    • اصول و خطوط کاری