م. مرسل
اسمش هما است و ۱۲ سال سن دارد. پنج ماهی میشود که زیر پوشش نهاد خیریهی «رها» در هرات قرار گرفته است. این نهاد بهصورت اختصاصی روی آموزش، درمان و تغییر زندگی دختران کودک خیابانی، فعالیت میکند. با اینکه بسیاری از نهادهای مشابه مانند دفتر ساحوی حقوق بشر و خانههای امن برای زنان و دختران آسیبپذیر، پس از روی کار آمدن طالبان دیگر فعالیت ندارند اما طالبان تا به حال به این نهاد خیریه مشکلی ایجاد نکرده است.
هما یکی از همان دختران است که دو سال قبل کارش را به عنوان کودک کار در خیابانهای هرات آغاز کرد، او کفشهای مردم را رنگ میزد. این وضعیت را فقر بیرحم و جبر زمان بر سرش آورده بود.
آغاز کار هما درست زمانی که پدرش یک سرباز پولیس بود و بهخاطر بیماری دیابت، مجبور به خانهنشینی شده بود. پدر هما پنج سال سرباز پولیس بود و زندگی را با معاش ماهانه حدود ۱۳ هزار افغانی سپری میکرد.
وقتی پدر هما خانهنشین شد، او پدرش را دوست داشت و نمیتوانست این وضعیت را تحمل کند. هما به رسانهی رخشانه میگوید که دو خواهر و یک برادر دارد. خودش فرزند دوم خانواده است. علیرغم مخالفت پدرش، رنگمالی کفش را در منطقه «گرده پارک» شهر هرات شروع کرد؛ شروعی که با آغاز سختترین روزهای زندگیاش برابر بود. از بیحرمتیهای بعضی از مردم تا پیشنهادات جنسی، چیزهایی بود که هر روز به یک تروما برای این کودک تبدیل شده بود.
علاوه بر او، سهراب، برادر ۱۰ سالهاش هم همین کار را میکند. هما میگوید که روزانه از ۵۰ تا ۲۰۰ افغانی کار میکرد. روزهای جمعه که مردم بیشتر به تفریح و گشت زدن در شهر میپرداختند، درآمدش بالاتر بود. او تمام این پول را به پدرش میداد.
زندگی وقتی برای این کودک ۱۲ ساله سختتر شد که دو ماه قبل پدرش را از دست داد؛ پدری که مخالف ازدواج هما در سن پایین بود. حالا که عبدالرزاق پدر هما، بهخاطر بیماری دیابتش از دنیا رفته، کاکایش میخواهد به اجبار، او را به عقد پسر ۲۴ سالهی خود درآورد. همه، حتا مادر هما موافق است تا او ازدواج کند. همین تنهایی هما، گزینههای زیادی از جمله فرار از خانه را در سرش انداخته است. او میگوید که تحت هیچ شرایطی با موسی (پسر کاکایش) ازدواج نمیکند و اگر وادار به این کار شود، فرار میکند، اگر پیدایش کنند، خودش را آتش میزند. او این شیوه مقابله با چالشهای را از محیط خود، بهخصوص مادر، خواهر و دختران همسایه آموخته بود.
هما از پنج ماه قبل عضویت نهاد خیریهی رها را دارد و از ساعت هشت صبح تا چهار بعد از ظهر به این مرکز میآید؛ دیگر اثری از درآمد روزانهی گذشته نیست؛ اما در عوض، خیلی چیزها را میآموزد که ابتداییترینش خواندن و نوشتن است. نهاد خیریه رها تنها هزینه روزانه ۲۰ افغانی برای رفت و آمد او را تامین میکند. هما به خاطر آیندهاش به همین هم قانع است.
این قسمتی از روایت زندگی یکی از صدها دختر کار خیابانی در هرات است.
خودسانسوری
خیلی چیزها باعث میشود که این کودکان دختر بسیاری حرفها را با خبرنگاران و یا حتا نزدیکترین افراد خود به زبان نیاورند؛ مسایلی مثل پیشنهادات جنسی یا حتا فروش مواد مخدر در خیابان.
سَبنا عبیدی، یکی از آموزگاران در نهاد خیریهی رها میگوید که به دلیل« شرم» دخترانهای که این کودکان دارند، بیشتر مواقع واقعیتهای روزمرهی خود را به نام یکی از دوستان و یا دختران همسنوسال خود تعریف میکنند.
به گفته او، هما بارها حکایت کرده که دختر همسایهیشان به خاطر لتوکوب اعضای خانوادهاش مجبور شده از خانه فرار کند و شبها را زیر صندلیهای پارکها بخوابد. به بیان وی، پس از تحقیقات، مشخص شده که این اتفاقی بوده که برای خودش رخ داده است. با این همه، قرار گرفتن زیر پوشش نهاد خیریهای، مهمترین رویدادی بود که میتوانست هما را از خیابانهای هرات نجات دهد.
حسن حسیب، مدیر موسسه خیریهی رها میگوید که در این نهاد ۷۰ دختر کار را زیر پوشش آموزشی، درمانی و مشاورهای خود قرار دادهاند. او به این باور است که به این نوع کودکان از جانب نهادهای دیگر کمتر توجه شده و به همین خاطر، موسسه خیریه رها، بهصورت اختصاصی کار در این بخش را شروع کرده است.
آقای حسیب، قصه هما را نسبتا در تمامی این هفتاد کودک مشابه میداند و میگوید نهادش تلاش دارد تا تغییر بزرگی در زندگی آنها بهوجود آورد.
او مهمترین تغییر را کسب دانش میداند و تصمیم دارد آنها را تا مرحله دانشگاه، همراهی کند. چیزی که این کودکان تا آخر پایش ایستادهاند.