محمد رحیمی
زنگ مبایل به صدا در آمد. شماره ناشناخته بود. به تماس پاسخ دادم. زنی با صدای گرفته پشت گوشی به زبان پشتو حرف میزد: «چهار زن بی سرپرست و بیوه هستیم. در یک خانه کرایی زندگی میکنیم. طالبان از چند ماه به اینسو به ما اجازهی کار نمیدهد. ما باید چه کار کنیم؟ چه بخوریم، فرزندانما گشنه است.»
چهار زن بیسرپرست در ولایت قندهار که در یک خانه مشترک زندگی میکنند، میگویند، با آمدن طالبان توان تامین هزینه زندهگی شان را از دست دادهاند.
یکی از این زنان در صحبت با رسانهی رخشانه میگوید، به خاطر ندادن چندین ماه کرایهی خانه، صاحب خانه به آنها هشدار داده یا کرایه را پرداخت کنند یا خانه را خالی. دو راهی که یک طرفش آوارهگی و سوی دیگرش ناداری است. انتخاب دشوار برای زنان بدون سرپرست در سایه حکومتی که فقط از زنان میخواهند در چهاردیواری خانه باشند.
در روزهای اخیر، طالبان محدودیت را بر زنان در ولایت قندهار بیشتر کرده است.
عبدالرحمن طیبی رییس اداره امر به معروف و نهی از منکر طالبان در قندهار روز شنبه، ۷ جوزا، به رانندههای موترها و سهچرخههای مسافربری دستور داده است که زنان تنها را در وسایطشان انتقال ندهند. او در ویدیویی خطاب به رانندهگان میگوید: «اگر کس دیگر داخل موتر نباشد، رانندهها نباید زنانی را که تنها باشد انتقال دهد.»
درماندهگی در بیخ گوش دفتر والی طالبان
در اولین تماس میدانست خبرنگارم و به امید که صدایش شنیده شود، شمارهام را پیدا کرده بود. اصرار داشت خانه آنها را از نزدیک ببینم. فردای آن روز، ساعت ده پیش از چاشت به آدرسی که زن ناشناس از پشت تلفن داده بود، راه افتادم.
آدرس، خانهی در ناحیه اول قندهار درست در فاصله دو ـ سه صد متری دفتر والی طالبان حویلی کهنه با دَر چوبی و دیوارهای گِلی بود. تنها فقر و تنگدستی میتواند کسی را راضی کند که با فرزندانش در چنین جایی زندگی کند.
زنی که روز قبل با من تماس گرفته بود، فاطمهی پنجاه ساله است. او باشنده اصلی ولسوالی گلستان ولایت فراه است. اما چهارسال قبل به خاطر جنگ، ابتدا به ولسوالی دلارام فراه و پس از آن به شهر قندهار کوچ کرده است.
فاطمه از زمانی که خودش را شناخته در دیدار با مردان بیگانه برقع پوشیده است. از پشت جالی برقع آبیرنگی که پوشیده میگوید، شوهرش در یک حملههوایی نیروهای حکومت پیشین در منطقه شورابک هلمند کشته شده و بزرگترین فرزندش نیز در همین حادثه از ناحیه پا شدیدا زخمی شده است. فاطمه میگوید، فرزند بزرگش جدا از او در ولایت هلمند با خانواده خسرش زندگی میکند.
دومین پسر فاطمه، عبدالعلی ۱۸ ساله هنوز درس میخواند و بیکار است: «برای پسرم هیچ کاری پیدا نمیشود. من خبر نبودم، پنهانی قاچاق رفته بود ترکیه در آنجا گیر آمده بود و چند مدت بَندی بود، بعد از آن کرایهاش را داده بودند و به کابل برگشت خورد. قاچاقچیها برایش گفته بودند به ۱۵۰ هزار افغانی تا ترکیه میبریم و پولش را بعد از رسیدن وقتی که کار کردی به ما بده.»
به گفتهی فاطمه، سومین پسرش سمیع الله را هم جنگ از او گرفته است. کار سمیعالله برمه کاری چاههای عمیق بوده است. اما از قول مادرش پنج سال پیش در درگیری بین نیروهای ارتش ملی حکومت پیشین افغانستان و ملاستار یک فرمانده محلی طالب درمنطقه دشت بکواه ولایت فراه کشته شده است: «پسرم در زمان جنگ کشته شد. وقتی در صحنه رفتیم جسد پسرم پارچه پارچه بود.»
راکمه عروس فاطمه و همسر سمیعالله است. او چهار فرزند قد و نیم قد را پس از سمیعالله سرپرستی میکند، اما مایل نیست حرف بزند. فاطمه و راکمه میگویند، قبلا در شهرقندهار خرما و تخم مرغ میفروختند و از هیمن راه هزینه زندگی شان را تامین میکردند. اما فاطمه مدعی است که طالبان به او اجازه ادامه این کار را نداده است.
اداره طالبان در قندهار میگوید، به طور ماهانه برای افراد بیسرپرست مواد غذایی کمک میکند.
سکینه و فرشته دو زن دیگری هستند که در این خانه قدیمی و کهنه زندگی میکنند. سکینه میگوید، از چهار ماه به اینسو طالبان به آنان اجازه کار را نمی دهد.
سکینه بیسرپرست است و نان آوری به جز او در خانهاش نیست. از نظر سکینه کمکهایی که طالبان به آنان میدهد نه کافی است و نه هم درد آنها را دوا میکند.
«طالبان میگویند، کار نکنید. من مجبور هستم. هردوتا گردهام را زمانی که همسرم زنده بود عملیات کردم، حالا در هر دو گردهام دوباره سنگ پیدا شده، نمیدانم پول کرایه خانه، پول دوا و تداوی خود را از کجا بیاورم. خرج و مخارج زندگی خود را قبلا از فروش خرما به دست می آوردم. روزانه صد تا صدوپنجاه افغانی عاید داشتم. از صبح تا شب روبهروی یک مکتب مینشستم تا لقمه نانی برای خود و فرزندانم داشته باشم اما طالبان اکنون به من اجازه کار را نمیدهند.»
سکینه هم شوهرش را پنج سال پیش در ولسوالی دلارام ولایت نیمروز در یک عملیات هوایی از دست داده است: «شوهرم کشاورز بود، در زمینهای مردم کار میکرد در نزدیکی جای کارش قرارگاه (نیروهای پیشین ارتش) بود، طالبان بر این قرارگاه حمله کردند. بعد از حمله آنان در ساحه توسط بوزبوزک (هواپیما) بمباران شد و شوهرم نیز در همان جا کشته شد.»
سکینه نمیداند عملیات هوایی که در آن شوهرش کشته شد از سوی نیروهای ارتش فغانستان یا نیروهای خارجی صورت گرفت. اما هم نیروهای خارجی و هم بخش هوایی ارتش افغانستان بارها به دلیل هدف قرار دادن غیرنظامیان در عملیات هوایی شان مورد انتقاد قرار داشتند.
در طرف مقابل نیز طالبان متهم بودند که در برابر حملههای هوایی نیروهای خارجی و ارتش افغانستان از غیرنظامیان به عنوان سپرانسانی استفاده میکردند.
سکینه در شهر قندهار به جز برادرش کسی دیگر را ندارد. به گفته سکینه برادرش نیز در بیکاری و فقر زندگیاش را می گذراند و هیچ کمکی از دست او ساخته نیست.
به گفته سکینه، برادرش در ناحیه نهم در منطقه «برشناکوت» زندگی میکند و عاید او نیز بسیار به سختی از کارگری روزمزد به دست میآید: «یک برادر دارم. با من کمک نمیتواند. خانهاش کرایی است. در منطقه برشنا کوت زندگی می کند. برادرم هم مریض است و پول عملیات خود را ندارد. همیشه به من میگوید، خواهرم کاش همرایت کمک میتوانستم، وقتی که با برادرم صحبت میکنم گریهام میگیرد، اولادهایم به من میگویند، اگر ما پدر میداشتیم برای ما رخت و کفش میخرید.»
خانهای که این چهار زن بیسرپرست در آن زندگی میکنند، ماهانه چهارهزار افغانی کرایه دارد. فاطمه میگوید، آنها سه ماه از کرایه خانه قرضدار هستند. به گفته این زنان بیشتر اوقات گندم کمک شده طالبان را میفروشند تا کرایه خانه را پرداخت کنند.
فرشته با برقع رنگ و رو رفتهای حاضر میشود آخرین کسی باشد که در جمع قصهی زندگیاش را بگوید. قصهی او نیزمشابه دیگران است؛ قربانی جنگ و اسیر محدودیتهای طالبان.
فرشته ۲۱ ساله و مادر دو فرزند است. شوهر فرشته زمانی که پسرش ادریس هفت ماهه بود، ناپدید شد. دخترش عزیزه چهارساله و ادریس دوونیم ساله است.
فرشته میگوید، خالد شوهرش درمسیر نیمروز ـ دلارام موتروان بود. او تقریبا دوسال پیش همراه با موترش یکجا لادرک شد. تمام تلاشهای فرشته برای پیدا کردن خالد بینتیجه بوده است: «در ادارات معلومات کردیم، میگویند، به این نام ما هیچکسی را نمی شناسیم. مردم میگویند، شاید دزدها او را دزدیده باشند یا هم کشته باشند.»
از قول فرشته، گروه طالبان به او نیز اجازه کار را نمیدهد. در عوض به او کارتی داده شده که با آن هر دو یا سه ماه بعد یک بوجی گندم، یک بشکه سه لیتری روغن و یک هزار افغانی کمک دریافت میکند.
اما این مقدار کمک از نظر فرشته حکم خیرات را دارد: «باید به من اجازه کار داده شود.» به گفته فرشته، کمک طالبان حتا ده درصد نیازمندیهای زندگی او و دو فرزند کوچکش را تامین نمیتواند.
بحران بیکاری در افغانستان پس از آمدن طالبان بزرگ و گسترده شده است. این بحران تنها زنان بدون سرپرست را در تنگنا قرار نداده است. هزاران زن با آمدن طالبان بیکار و خانهنشین شدهاند.
براساس گزارش چندماه پیش سازمان بینالمللی کار، حضور زنان در بازار کار افغانستان حدود ۱۶ درصد کاهش یافته است. این سازمان اعلام کرده که امکان دارد تا میانه سال جاری میلادی، میزان حضور زنان شاغل در بازار کار به ۲۱ تا ۲۸ درصد کاهش یابد.
اما رنجی که زنان بدون سرپرستی مثل فرشته در آشفتهبازار افغانستان تحمل میکند مضاعف است؛ جنگ و ناامنی شوهرش را از او گرفته، طالبان آزادی را به این دلیل که او سرپرست ندارد: «اگر از من حق کار را نگیرند خودم ضروریات خانوادهام را تامین میکنم. در سرک چونی خرما میفروختم، روزانه با فروش خرما پنجاه تا صد افغانی پیدا میکردم. بعضی مردم هم خدا خیر بده کمک میکنند روزانه تا صدوپنجاه افغانی پیدا میشد، اما طالبان حالا به ما اجازه کار نمیدهند. تکلیف ما چیست اولادهایم چه بخورند؟»