روایت از خط مقدم رزم؛ از تلخی به تلخکامی(بخش سوم)
تمام بدنم درد میکرد و پشتم مثل گذازهی آتش میسوخت. از خانم برادرم خواستم تا ببیند چه بر سرم آورده...
بخوانید...Detailsتمام بدنم درد میکرد و پشتم مثل گذازهی آتش میسوخت. از خانم برادرم خواستم تا ببیند چه بر سرم آورده...
بخوانید...Detailsرها* روزها و شبها گذشته است؛ اما ترس و اضطراب تمامنشدنی آن هنوز در من آرام نگرفته است. خوب به...
بخوانید...Detailsپیشنهادم این بود که از فردای آن روز، همهی ما با پوشش همیشه و تلویحآ لباسهای رنگی و شاد از...
بخوانید...Detailsتصمیم گرفتم به راهی برگردم که در تمام این سالها پیموده بودم. باید به میدان مبارزهی مدنی و مشروعمان باز...
بخوانید...Detailsثریا* روزهای قبل از سقوط که خبری از حضور و زورگویی طالبان در خیابانهای پایتخت نبود، من، مادرم، دختر خالهام...
بخوانید...Detailsبهار* تاریخ هفتم حوت، دانشگاهها با قوانین جدابودن صنوف دختران و پسران، رعایت حجاب اسلامی و منع عکس و فلمبرداری...
بخوانید...Detailsحسنیه خالقیار* نسل ما در پایتخت، با طالب و ذهنیت آنان پیش از تصرف کابل، به واسطهی اخبار فجایع مکرر...
بخوانید...Detailsبا هزاران آرزو و امید، درس مکتب پایان یافت و امتحان کانکور دادم. نتیجه، برعکس تمام سالهای زندگی کودکی و...
بخوانید...Detailsدر نهایت برادران با همراهی پدر و مادر ظرف یک هفته طلاقام را گرفتند. من راضی نبودم. زندگی مشترک و...
بخوانید...Detailsپیششرط طالبان برای رهایی خبرنگراران، روشن بود. اعلام کردند در صورتی که ما به خانههای مان برگردیم، آنان خبرنگاران ما...
بخوانید...DetailsRegistered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT
Copyright © 2024 Rukhshana