حوا جوادی
آیا مقاومت مدنی زنان خلأ مبارزات سیاسی را پر میکند؟
در ۴ سال گذشته مبارزه سیاسی علیه طالبان به طور روزافزونی کمرنگ و کم رمق شده است. بسیاری از جریانهای سیاسی که در گذشته خود را پایههای حکومت جمهوریت به شمار میآوردند، تا این دم حتی نتوانستهاند یک تجمع سیاسی چشمگیر در خارج از افغانستان برگزار کنند. حامیان سنتی این جریانها در سطح منطقه و جهان از این جریانها یا روی برگردانده و یا اعتنای جدی به انتظارات آنها نمیکنند.
بسیاری از بیانیههای سیاسی علیه طالبان بیشتر در فضای مجازی صورت گرفته و در عمل آنقدر موثر نبوده که از سوی طالبان یا نهادهای بینالمللی و قدرتهای جهانی مورد توجه قرار بگیرد. قطع روابط با کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی، نداشتن تماس مستمر مردمی و در نهایت عدم حضور سیاسی و نظامی در داخل افغانستان این جریانهای سیاسی را به سوی متلاشیشدن و فروپاشی سوق داده است.
در سوی دیگر، به موازات بیعملی و انفعال سیاسی مخالفان طالبان، مقاومت مدنی زنان به شدت پرکار و پر تحرک بوده است. دستگاه سرکوب طالبان در داخل افغانستان هرچند زمینه فعالیت جنبشهای قدرتمند زنان را تا حد زیادی از بین برده است، اما مخالفت با طالبان در اشکال و شیوههای مختلف همچنان ادامه یافته است.
تجمعات اعتراضی در سطح خرد، برگزاری نمایشگاهها، فعالیتهای تجاری و استمرار آموزش آنلاین همه شیوههایی بودهاند که زنان داخل افغانستان تلاش کردهاند در برابر نظام زنستیز طالبان تسلیم نشوند و برای خود فرصتهای زندگی و فعالیت در خارج از قواعد و چارچوب طالبان را فراهم کنند.
در بیرون از افغانستان دادخواهی زنان افغان هر روز مؤثرتر و کارآمدتر شده است. به رغم پراکندگی و عدم انسجام، زنان توانستهاند در برخی از مهمترین کانونهای تصمیمگیری جهانی، همچون نشستهای سازمان ملل از جمله نشستهای شورای امنیت حضور بیابند و دستکم گوشهای از وضعیتی را که بر زنان افغانستان تحمیل شده است، به تصویر بکشند.
این رایزنیها، برگزاری نشستها و مهمتر از همه مستندسازی تخطیهای حقوقبشری و ارایه این مستندات به نهادهای بینالمللی، گام به گام چشمانداز روشنتری را به روی مبارزات زنان گشوده است. دستاورد مبارزات زنان دستکم در چند محور قابل توجه است:
یکم – جلب توجه جهانی
خروج نیروهای بینالمللی از افغانستان پس از مدت کوتاهی با بایکوت جهانی افغانستان همراه شد. این بایکوت افغانستان را از کانون توجه جهانی دور کرد و به طور چشمگیری به دلسردی و بیمیلی افکار عمومی به وضعیت افغانستان منجر شد. حمله روسیه به اوکراین و تشدید رویارویی غرب با روسیه و چین توجه را از بحرانهای کوچکتری همچون بحران افغانستان به سمت مسایل کلانتر جهانی معطوف کرد.
متعاقب آن، درگیری حماس و اسرائیل و در گرفتن جنگ در خاورمیانه به کلی افغانستان را به حاشیه افکار عمومی جهان سوق داد. در چنین فضایی، چشمپوشی کشورهای منطقه از بحران حقوقبشری هم زمینه را برای استقرار حکومت طالبان فراهم کرد و هم به توهمی در میان این گروه دامن زد که پرونده افغانستان اکنون دیگر بسته شده است و با خیال راحت میتوان به صورت دلخواه بر مردم افغانستان حکومت کرد و زنان را از عرصه عمومی جامعه حذف کرد.
در چنین فضایی، گمان غالب آن بود که دادخواهی فعالان حقوق زن در خارج از افغانستان توجه جهان را جلب نمیکند و در نهایت محکوم به شکست است. دیر یا زود فعالان زن نیز در نبود پشتوانه قوی جهانی خسته میشوند و دست از کارزار میکشند.
در عمل اما چنین نشد. فعالیت زنان در خارج از افغانستان نهتنها کمرنگ نشد که به تدریج مسیر خود را به راهروهای مراکز تصمیمگیری باز کرد و آهسته آهسته زمینه را برای اقدامات مؤثرتر فراهم کرد. زنان با حضور در رسانهها، مستندسازی وضعیت زنان و انتشار گزارشهای حرفهای در سطح رسانههای جهانی همچنان افکار جهانی و حلقههای قدرت را درگیر افغانستان و بحران بشری به وجود آمده در آن ساخت.
بازتاب وضعیت زنان در رسانههای جهان و معطوف کردن توجه رسانههای قدرتمندی همچون بیبیسی، سیانان، گاردین، تایمز، آسوشیتدپرس، رویترز، آژانس خبرگزاری فرانسه، اسکاینیوز، لوموند، نیویارکتایمز و … کار آسانی نیست. در ۴ سال گذشته زنان به شیوههای مختلف در این رسانهها حضور یافتهاند، مصاحبه کرده، مقاله و گزارش نشر کردهاند.
این حضور، در تاثیرگذاری بر افکار عمومی و از این رهگذر تحت فشار قراردادن سیاستمداران در غرب بسیار با اهمیت است. زنان در این مدت با آگاهی از این اهمیت، تلاش کردهاند که راهی برای گشوده نگهداشتن پرونده افغانستان و ایجاد حساسیت در افکار عمومی غرب پیدا کنند.
دوم- سدسازی در مشروعیتیابی طالبان
۴ سال سدسازی در مسیر مشروعیتیابی یک حکومت، آنهم در خلأ مبارزه سیاسی، دستاورد اندکی نیست. گمان طالبان، لابیهای این گروه و حتی مخالفان این بود که طالبان دیر یا زود بهعنوان حاکمان مشروع افغانستان به صورت رسمی پذیرفته میشوند. حالا مشروعیت حاکمیت طالبان به چیزی از جنس میوه ممنوعه تبدیل شده است.
طالبان نه تنها نتوانستهاند در نظم جهان ادغام شوند که اکنون حتی نمیتوانند به سادگی از کابل تا اسلامآباد سفر کنند. پروندههایی که در محاکم و نهادهای حقوقبشری و حتی سیاسی علیه طالبان باز شدهاند، هر روز قطورتر میشوند. صدور حکم جلب هبتالله، رهبر طالبان و عبدالحکیم حقانی، رئیس دادگاه این گروه، از سوی دیوان کیفری بینالمللی تنها بخشی از این دستاورد است.
ایجاد مکانیسم مستقل تحقیق از تخطیهای حقوقبشر و برگزاری دادگاه مردمی اکنون شرایط را برای بهرسمیتشناسی طالبان بسیار پیچیدهتر ساخته است. پروندههایی که در دادگاه دادگستری بینالمللی علیه طالبان باز شده است، به زودی پای چهرهها و رهبران بیشتر این گروه را به دادگاههای بینالمللی باز میکند.
این دستاوردها هرچند لزوما و همگی محصول تلاش و مبارزات زنان نیست. اما در غیاب کنشگری زنان و کارهای تحقیقی و حقوقی که شماری از زنان انجام دادهاند، چنین رخدادهایی به سادگی ممکن نمیشد. حالا نه تنها فعالان حقوق زن از دادخواهی خسته نشده و به حاشیه نرفتهاند که تازه مسیر درست و روشنی را برای ادامه فعالیت خود یافتهاند.
در ۴ سال گذشته هر قدر که گروه طالبان توانسته است در داخل سرکوب زنان را گسترش دهد، در بیرون عرصه حتی برای رفتوآمد عادی اعضای این گروه دشوارتر شده است. تصویری که از طالبان هم اکنون در غرب ایجاد شده، سیاهتر از تصویری است که در هنگام سقوط کابل یا قبل از آن در جریان نشست دوحه به وجود آمده بود.
از این زاویه اگر به موضوع نگاه کنیم، به نحوی معادله زنان و طالبان اکنون وارونه شده است. حاکمان افغانستان به جای آن که بتوانند زنان را از میدان مبارزات مدنی بیرون کنند، اکنون خودشان از نفس افتادهاند و برای این که از درون نپاشند دست و پا میزنند.
سوم – محاکمه طالبان
طالبان بسیار زودتر از آنچه تصور میکردند پایشان به محاکم بینالمللی باز شد. این گروه اکنون دستکم به خاطر نقض چندین کنوانسیون بینالمللی پروندههای بازشده در دادگاه دارند. ایجاد مکانیسم مستقل تحقیقی که کارش گردآوری اسناد و ارایه آن به دادگاهها است، بیش از این نیز عرصه را برای طالبان تنگ خواهد کرد.
این دستاورد مهم اکنون روند دادخواهی را وارد مرحلهی دیگری ساخته است؛ مرحلهای که موارد مشابه آن در گذشته به نتایج درخشانی انجامیده است و در نهایت توانسته است حکومت سرکوبگر را ساقط کند.
البته دستاوردهایی از این قبیل هرچند تنها محصول مبارزات زنان نیست و با عوامل دیگر از جمله حمایت نهادها و سازمانهای حقوقبشری بینالمللی و دیگر حوادث و رخدادها ممکن شده است؛ اما نقش فعالان زن افغان در مجموع این فرایند از شهادتدهی، تا مستندسازی، پیکارهای دادخواهانه و در نهایت دادستانی به طرز الهامبخشی چشمگیر بوده است. نتیجه روندهای حقوقی هرچند ممکن است به زودی ملموس نباشد، اما در درازمدت به منبع اصلی دردسر حکومت طالبان تبدیل میشود.
حضور پررنگ و خستگیناپذیر زنان در نهادهای جهانی به گونهای بوده است که خلأ مبارزه سیاسی در برابر طالبان به صورت جدی احساس نشود. زنان توانستهاند کاری را انجام دهند که نیروها و جریانهای سیاسی با همه امکانات و منابعی که در اختیار دارند قادر به انجام آن نبودهاند.
با این حال، مبارزه زنان در مرحله کنونی فاقد اهداف و چشمانداز سیاسی است. تمرکز اصلی زنان بر دادخواهی است و این که شرایط به گونهای تغییر کند که کرامت زنان و پذیرش آنها به عنوان انسانهای برابر با مردان در افغانستان، احیا شود. چنین مبارزهای ممکن است در نهایت دارای نتایج سیاسی نیز باشد و حتی به سرنگونی نظامهای مستبد و ستمپیشه بیانجامد؛ اما در واقع، جوهر و ماهیت فعالیت زنان و اهداف مترتب بر این مبارزات را تغییر نمیدهد.
نیروهای سیاسی و مردم افغانستان در مجموع، باید در مقیاس وسیعتری برای محافظت از حقوق و آزادیهای خود مبارزه و جانفشانی کنند. بدون مبارزه سیاسی، دادخواهی ممکن است نتیجه دهد؛ اما زمان طولانی را در بر میگیرد. تغییر وضعیت موجود مستلزم احساس مسوولیت و ایستادگی تکتک مردم افغانستان برای استیفای حقوق اساسی خود است.

