دستهای خالی؛ «درد من بیماریام نیست، سفرهی خالی و بیکاری شوهرم است»
پیش از بالاآمدن آفتاب از دشت مِهگرفتهی حیرتان، محمد* بایسکلاش را سوار میشد و به سمت سرای زغالسنگ در 20 ...
پیش از بالاآمدن آفتاب از دشت مِهگرفتهی حیرتان، محمد* بایسکلاش را سوار میشد و به سمت سرای زغالسنگ در 20 ...
آخرین دیدگاه ها