روایتی از خط مقدم رزم؛ تجربهی یکی از زنان معترض(بخش اول)
نیمه شب من و کودکان و همسرم را از خانه بیرون میکشیدند. باور نمیکردم! شاید غافلگیر شده بودم. شاید شناخت...
بیشتر بخوانیدنیمه شب من و کودکان و همسرم را از خانه بیرون میکشیدند. باور نمیکردم! شاید غافلگیر شده بودم. شاید شناخت...
بیشتر بخوانیدنامام را « پلوشه» گذاشته بودند تعریف مادرم برای این انتخاب روشن بود! دوست داشت چون خورشید، نوری باشم بر...
بیشتر بخوانیدگابریل مارسل فیلسوف فرانسوی، امید را راهی برای استعلاجستن از تنگناهای زندگی میداند. این تنگناهای زندگی برای زنان در افغانستان...
بیشتر بخوانیدفرزندمان ساعت دوی شب، یعنی دو ساعت پس از رفتن آخرین سرباز امریکایی از افغانستان، به دنیا آمد؛ فرزندمان در...
بیشتر بخوانیدکوچک که بودم، عاشق خنده بودم. برای شمردن ستارهها، جان میدادم. به یاد دارم که استادم برایم گفت: «میدانی! هر...
بیشتر بخوانیددلیر دختران میهنم! ما باید قوی باشیم و خود را نبازیم و اجازهی ندهیم که تاریخ تاریکی و جهل بر...
بیشتر بخوانیدساعت هفت صبح است. خلاف دو ماه قبل از خانهیی که مادر مجرد با تمام فرزندانش راهی مکتب و دانشگاه...
صنم امیری( نام مستعار) ۱۸ساله در کانکور امسال ۳۲۶نمره گرفت و در طب معالجوی دانشگاه طبی کابل راه یافت. او...
من وقتی به پای قصهی این زنان از حکومت طالبان مینشستم، هرگز تصور نمیکردم که من نیز روزی بخشی از...
بیشتر بخوانیدمن همه رسانههای افغانستان را برای شنیدن و خواندن یک خبر خوب زیر رو میکنم، اما انگار اخبار چیزی جز...
بیشتر بخوانیدRegistered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT
Copyright © 2024 Rukhshana