دام سرنوشت«گلبادام»؛ از پولیسی و تاکسیرانی در افغانستان تا کارگری و نگهبانی در ایران
از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۲ بعد از ظهر به وظیفه میرفت؛ او سرباز پولیس بود. ساعت دو که...
بیشتر بخوانیداز ساعت ۸ صبح تا ساعت ۲ بعد از ظهر به وظیفه میرفت؛ او سرباز پولیس بود. ساعت دو که...
بیشتر بخوانیدمقابل برچیسنتر مثل همیشه شلوغ بود. رخشانه همراه دوستانش از برچیسنتر بیرون شده و در کنار خیابان، منتظر موتر کوتهسنگی...
بیشتر بخوانیدروایتهایی را که میخوانید، تجربه دو زن از بازداشت و زندان طالبان در افغانستان است. حکیمه مهدوی دختر معترض 25...
بیشتر بخوانیدبه کلیوال معروف است. آمر پوستهی بازار پلاس است. جوانی حدوداً بیست و پنج ساله و کاملاً بیگانه با سواد....
بیشتر بخوانیدآفتاب غروب کرده و باد سرد زمستان وزیدن گرفته است. گویی او متوجه شده است که شام نزدیک است. کم...
بیشتر بخوانیدشب عروسی بود و همه خوشحال بودند. حتا مادرم. من اما وضعیت مسخرهای داشتم. در گوشهای میان داماد و خسرمادرم...
بیشتر بخوانیدبیهیچ ملاحظهای به جمعیت، سمت میزی که در نزدیک درِ خروجی هُتل قرار داشت، حرکت کرد. کاغذِ لولهشدهای در دست...
بیشتر بخوانیددختری هستم از سرزمین بودا. بودای که شهرتش زبانزد مردم دنیا است. طالبان بیست سال قبل پیکر بودا و صلصال...
بیشتر بخوانیدامروز صبح با صدای باد که به شیشهی پنجره اتاق میخورد، بیدار میشوم. انگار مثل همیشه خورشید برای تابیدن به...
بیشتر بخوانیددقیقا یادم هست دو سال و چند ماه پیش قبل از آنکه کشور به دست گروه طالبان سقوط کند، در...
بیشتر بخوانیدRegistered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT
Copyright © 2024 Rukhshana