مرثیهای برهزارو یک رویا؛ چه کانکور نامنصفانهای را شاهد بودیم
ما برای مردن زندگی کردیم. برای اینکه خوب بمیریم، خوب زندگی نکردیم . هم نگذاشتند و هم سهم ما نبود....
ما برای مردن زندگی کردیم. برای اینکه خوب بمیریم، خوب زندگی نکردیم . هم نگذاشتند و هم سهم ما نبود....
محمدامیر تا به محل حادثه میرسد، بسیار دیر شده است. زیرا در راه، افراد طالبان به موتر او اجازه نداده...
حسنیه خیلی دختر گوشهگیر و دلگیری بود. این دلگیریاش هر روز بیشتر میشد. به گفتهی خواهرش، روز پنجشبنه یک روز...
هنگامه و اسما احمدی دو خواهر از یک خانواده که در انفجار آموزشگاه کاج جانشان را از دست دادند. هردو...
بیشتر بخوانیدروز جمعه سیاه از راه میرسد. مادر مثل هر روز سرگرم کارهای خانه است. ناگهان پسر کوچک فاطمه از بیرون...
بیشتر بخوانیدزینب دانشآموز ممتاز آموزشگاه بود. برای همین کارت طلایی ویژه دانش آموزان ممتاز آموزشگاه را داشت. زینب ۱۸ ساله بود،...
۱۰ دقیقه به ساعت ۶ صبح مانده است. فرشته در حیاط خانه در حال آماده شدن برای رفتن به آموزشگاه...
بیشتر بخوانیدبا وجود ممانعت شیراحمد از رفتن به محل حادثه، هدیه خود را به محل دقیق انفجار میرساند. در آن لحظه،...
وقتی اسدالله به نزدیکترین شفاخانه میرسد، به عمق فاجعه پی میبرد. به هر شفاخانهای که دنبال پیدا کردن سر نخی...
کریمه مرادی «امروز دوباره متولد شدم. قشنگترین، خوشحالترین، مهربانترین و خوشاخلاق تر از همه. روز آغاز میشود. بار دیگر، چیزهای...