روایت زنان؛ تفکر طالبانی حاکم بر سرنوشت زنان
هر شب به امید پایان کابوسهایم میخوابم؛ اما وقتی از خواب بیدار میشوم، میبینم که طالبان هنوز هم هستند و...
هر شب به امید پایان کابوسهایم میخوابم؛ اما وقتی از خواب بیدار میشوم، میبینم که طالبان هنوز هم هستند و...
پاییز در حال بستن چمدانش بود و هوا هم سردتر شده بود. صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم آب...
بیشتر بخوانید«زندگی در ایران نیز چیز کمی از حکومت طالبان برایم نداشت.» این روایت زندگی سیاهموی، دختری جوان و شاعر است....
بیشتر بخوانیدبا شنیدن صدای اذان صبح از خواب بیدار شدم، همهجا هنوز تاریک بود و هوا سرد. اندکی در بستر خود...
بیشتر بخوانیدهوای تابستان خیلی گرم بود. آن هم تابستان سوزناک مزارشریف. تمام مردم در فضای خفقان به سر میبردند؛ با روحیههای...
بیشتر بخوانید«ای کاش طالبان نبودند و ما اندکی آزادی داشتیم؛ اینهمه محدودیت بر ما اعمال نمیشد و میتوانستیم همانند بقیهی دخترانِ...
بیشتر بخوانیدآرزوهایی که درد شدند و بر قلبم سنگنیی میکنند. این روزها افسرده و ناامید از آینده در گوشه اتاق مچاله...
بیشتر بخوانیدفرشته(مستعار)دختری که از 5 سالگی به مکتب میرفت و آرزو داشت روزی مهندس شود و شهرش را با ساختمانهای زیباآباد...
بیشتر بخوانیدلیلا دختر پانزده سالهیی از افغانستان است که به خاطر محدودیتها و ترس از طالبان در جهنم بیسرنوشتی پاکستان آمده...
بیشتر بخوانیداما تصمیم اخیر گروه طالبان مبنی بر منع زنان از رفتن به دانشگاهها (دولتی و خصوصی) و همچنین کار کردن...
بیشتر بخوانیدRegistered Charity No 1208006 and Registered Company No 14120163 - Registered in England & Wales - Registered office address: 1 The Sanctuary, London SW1P 3JT
Copyright © 2024 Rukhshana